كابوس سحرگاهي داستانی اسرارآمیز است. حادثه‌اي باعث انحراف يك كاميون از جاده و برخورد شديد آن با درخت مي‌شود.
فيليپ هاروئه براي آن‌كه رايگان سفر كند، كنار دست راننده نشسته است. كاميون پر از كاهوست و سه دختر پيشاهنگِ جوان و شاد، سرودخوانان بر روي بار نشسته‌اند. تصادف باعث مرگ يكي از دختران و شكستن كتف فيليپ مي‌شود. اين تصادف ماجراهاي بسياري در پي دارد.

در بیمارستان، فيليپ با دختر جواني كه با ورود ناگهاني‌اش به جاده، ناخواسته باعث اين تصادف شد، آشنا مي‌شود. مادالنيا، دختر نيكوس خيدوس، كوزه‌گر پير يوناني است. آشنايي فيليپ و مادالنيا به دلبستگي و ازدواج مي‌انجامد. اما ورود ناگهاني زني عجيب به روستا و اقامتش در همسايگي زوج جوان، زندگي آرام آن‌ها را دچار هراس و دلهره‌ای عجیب مي‌كند.

مادام نولن، كه زني ثروتمند اما روان‌پريش است، تظاهر به داشتن دختري مي‌كند كه همواره از ديده‌ها پنهان است. او در ساختمان متروک و نیمه‌مخروبة باغی رها شده به دست علف‌های هرز اقامت می‌کند. صدای تمرین ویولون دختر مدام به گوش می‌رسد و نیز صدای بلند مادر که در خانه با او صحبت می‌کند.

كشف معماي بودن يا نبودن دختري به نام ناتاليا در خانة مادام نولن، خواب و راحت را از فيلیپ مي‌گيرد و همسر جوانش را سخت به وحشت می‌اندازد. سرانجام پای مادالنیا هم به خانة مادام نولن باز می‌شود. پي‌جويي‌هاي فیلیپ گرچه عاقبت به كشف حقيقت مي‌انجامد، اما در اين ميان حوادثي حيرت‌آور و تاسف‌بار روي مي‌دهد كه داستاني پرمعما و رمز و راز را در كتاب كابوس سحرگاهي شكل مي‌بخشد.

در ادبیات معاصر فرانسوی نام فردریک دار به عنوان نویسنده‌ای توانا و پرکار ثبت شده است. او متولد 1921 و درگذشته به سال 2000 است. زندگی پرماجرایش موضوع آثار متعدد شده است و مصاحبه‌های فراوان و آموزنده‌اش در سامانه‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی در اختیار دوستداران قرار دارد. فردریک دار نه تنها با نام اصلی خود، بلکه با استفاده از حدود بیست نام مستعار دیگر، نزدیک به 300 رمان و داستان بلند و کوتاه، حدود 20 نمایشنامه و 16 اثر برای سینما به وجود آورده است.

ده‌ها رمان پلیسی او زیر نام مستعار «سن آنتونیو» به رشتة تحریر در آمده که لحن و بیان آن‌ها غیرقابل تقلید باقی مانده است....