لیدیا دیویس از نویسندگان معاصر آمریکایی است که به سال ١٩٤٧ متولد شده است. او مدتی همسر پل آستر بوده و با او در جنوب فرانسه و پاریس زندگی میکرده و در آن دوره از راه ترجمه به گذران زندگی میپرداختند. لیدیا دیویس در آغاز بهعنوان مترجم مشغول به کار شد و بعد که به نوشتن داستان روی آورد، همچنان به ترجمه هم میپرداخت. او آثاری از موریس بلانشو، میشل لیریس، گوستاو فلوبر و پروست را ترجمه کرده و خاصه ترجمه او از «مادام بوواری» و «طرف خانه سوان» با استقبال زیادی مواجه شد.
آنطور که در مقدمه ترجمه «آخر داستان» آمده، لیدیا دیویس سبک و شیوه خاصش در نوشتن داستان کوتاه را بعد از آشنایی با اشعار راسل ادسون، شاعر آمریکایی، به دست آورد و تا پیش از آن داستانهایش از همان اصول سنتی داستاننویسی پیروی میکردند. او خودش در جایی گفته آشنایی با اشعار ادسون باعث شد تا دری به روی او گشوده شود تا در نوشتن اختیاری تام داشته باشد و هرآنچه میخواهد را به هر شکلی که میخواهد بنویسد: «مشهور است که او میتواند پیشپاافتادهترین عناصر را به داستانهایی تأملبرانگیز تبدیل کند. گاهی این داستانها بهقدری کوتاه است که برخی آنها را داستان نمیدانند و در ردیف شعر، جملات قصار، ضربالمثل یا حکایت قرارشان میدهند.» گرچه لیدیا دیویس با همان اولین ترجمههایش بهعنوان مترجم شهرت یافت، اما او با تاخیر بهعنوان نویسنده به شهرت رسید. یعنی چیزی حدود یازدهسال بعد از انتشار اولین مجموعه داستانش با عنوان «زن سیزدهم و مابقی داستانها». «آخر داستان»، تنها رمانی است که از لیدیا دیویس منتشر شده و چاپ نخست آن به سال ١٩٩٥ برمیگردد. دیویس تاکنون جایزههای مختلفی را بهواسطه ترجمهها و داستانهایش به دست آورده است.
از آثار این نویسنده ميتوان به نامهاي زير اشاره كرد:
1976 - اولين مجموعه داستان كوتاهش «سيزدهمين زن و داستانهای ديگر»
1986 - مجموعه داستان كوتاه «درهم بشكنش»
1995 - اولين رمانش «آخر داستان»
1997 - مجموعه داستان كوتاه (51 داستان) «تقريبآ بدون خاطره»
وی در سال 1987، نامزد دريافت جايزه «پن همينگوی» بود.
در پشت جلد ترجمه اولین رمان این نویسنده نیز چنین آمده است :
«عشق، عشق زمینی، عشق به هم نوع، و حواشی آن، تا بوده از مهم ترین دغدغه های بشر بوده. با وجود این، آثار کمی هستند که عشق، موضوع اصلی شان بوده و گرفتار کلیشه های رنگ و رو رفتۀ رایج و سانتی مانتالیزم نشده اند و توانسته اند از زاویۀ تازه ای به آن بپردازند. رمان آخر داستان اثر لیدیا دیویس یکی از آن هاست.»
«رمانی نفس گیر و غیر سانتی مانتال دربارۀ عشق، پشیمانی و خاطره، دربارۀ روان شناسی نقطه ای که یادآوری و فقدان با هم تلاقی دارند.»
دیتیلز
«این، سبک دیویس است که رمان را زنده نگه می دارد. توصیفاتی عینی، تکان دهنده و زبانی غم زده و زیبا که از استعدادهای دیویس است. برخی توصیفات برای ابد در ذهن شما می مانند.»
بوستون گلوب