این برف کی آمده؟
نویسنده : محمود حسینیزاد
یازده داستان دربارهی زنان و مردانی که با رفتههایشان زندگی میکنند، با کسانی که از دست دادهاند، در آرزوی بازگشتشان هستند، یا میخواهند بروند تا به آنها برسند.
ـ چند دوست، سن جوانی را مدتی است پشت سر گذاشته، میروند گرگان خوشگذرانی. یکی از آنها سالهاست پی از دسترفتهای است و آمده تا در طول این سفر بمیرد.
ـ مردی بعد از سالها دوستش را میبیند. دوست زن و بچه از دست داده است و مرد را به خانهی دوست دیگری میبرد که تنها زندگی میکند، اما در آن خانه همهچیز برای دو نفر آماده شده است.
ـ مرد جوان تمام هفته را منتظر است تا پدر و مادرش بیایند. باهم به سینما میروند و دیگران مرد جوان را میبینند که بین دو صندلی خالی نشسته است.
ـ محققی ایرانشناس در کنگرهی مولاناشناسی در پکن به مرد غریبی برمیخورد و پی میبرد حالا شمس است که در طول قرون و اعصار پی جلالالدین میگردد.
ـ گروهی جوان برای تفریح به دربند میروند. یکی از آنها منتظر تلفنی است. تمام شب. تمام عمر.
ـ مرد با پدر، مادر، دوست و دو دخترش به شمال رفته و در برگشت عجله دارد تا قبل از غروب خانه باشد. با همهشان وارد تونلی میشود و از تاریکی تونل که بیرون میآید تنهاست، با اندوهی سنگین.
ـ زن بیمارستان است و مرد پا به خانه نمیگذارد. از تنهایی میترسد. مرد مرده است و زن از تنهایی نمیترسد. چون تنها نیست.
ـ چند سال است که مرد تنهاست؟ در حسرت دیدار از دستدادهای. دلش میخواهد ببیندش.
«نگفت اولین بوسه نبود، اما اولینبار بود که تمام مویرگهایش را حس میکرده. اولینبار بود که پوست سرش گزگز میکرده از حرارت خون، اولینبار بود که پی برده بوده نفس میتواند عمری بند بیاید و تو زنده باشی، اولینبار بود که دلش میخواسته گیاه باشد، پیچکی».
از داستان موجهای ریزریز نقرهای
«فکر نکردی یه آدم چی؟
بیای و یه سنگ بندازی توی تنهاییش، سرتو بذاری دم گوشش و زمزمه کنی، یه دست بکشی به تن تنهاش؟
بعد راهتو میکشی میری؟»
از داستان یکبار دیگر
«گفت دلم خیلی براشون تنگ شده، اما کافی نیست و باید اونا هم دلشون برام تنگ شه. اون وقت میآن. منتظرم اونام دلشون برام تنگ شه و برگردن. برمیگردن. اون وقت آدم راحت زندگیش رو میکنه».
از داستان منتظر جواب من نشد.
یازده داستان دربارهی زنان و مردانی که با رفتههایشان زندگی میکنند، با کسانی که از دست دادهاند، در آرزوی بازگشتشان هستند، یا میخواهند بروند تا به آنها برسند. «حسینیزاد» در این مجموعه ایدهها نو و جالبی دارد در مورد ارتباط زندگان و مردگان. موضوع اصلی همه آنها زندگی برخی آدمها با عزیزان درگذشتهشان است. راویها در داستانهای این کتاب مختلف هستند و افراد در موقعیتهایی متفاوت آنها را روایت میکنند.
ـ چند دوست، سن جوانی را مدتی است پشت سر گذاشته، میروند گرگان خوشگذرانی. یکی از آنها سالهاست پی از دسترفتهای است و آمده تا در طول این سفر بمیرد.
ـ مردی بعد از سالها دوستش را میبیند. دوست زن و بچه از دست داده است و مرد را به خانهی دوست دیگری میبرد که تنها زندگی میکند، اما در آن خانه همهچیز برای دو نفر آماده شده است.
ـ مرد جوان تمام هفته را منتظر است تا پدر و مادرش بیایند. باهم به سینما میروند و دیگران مرد جوان را میبینند که بین دو صندلی خالی نشسته است.
ـ محققی ایرانشناس در کنگرهی مولاناشناسی در پکن به مرد غریبی برمیخورد و پی میبرد حالا شمس است که در طول قرون و اعصار پی جلالالدین میگردد.
ـ گروهی جوان برای تفریح به دربند میروند. یکی از آنها منتظر تلفنی است. تمام شب. تمام عمر.
ـ مرد با پدر، مادر، دوست و دو دخترش به شمال رفته و در برگشت عجله دارد تا قبل از غروب خانه باشد. با همهشان وارد تونلی میشود و از تاریکی تونل که بیرون میآید تنهاست، با اندوهی سنگین.
ـ زن بیمارستان است و مرد پا به خانه نمیگذارد. از تنهایی میترسد. مرد مرده است و زن از تنهایی نمیترسد. چون تنها نیست.
ـ چند سال است که مرد تنهاست؟ در حسرت دیدار از دستدادهای. دلش میخواهد ببیندش.
«نگفت اولین بوسه نبود، اما اولینبار بود که تمام مویرگهایش را حس میکرده. اولینبار بود که پوست سرش گزگز میکرده از حرارت خون، اولینبار بود که پی برده بوده نفس میتواند عمری بند بیاید و تو زنده باشی، اولینبار بود که دلش میخواسته گیاه باشد، پیچکی».
از داستان موجهای ریزریز نقرهای
«فکر نکردی یه آدم چی؟
بیای و یه سنگ بندازی توی تنهاییش، سرتو بذاری دم گوشش و زمزمه کنی، یه دست بکشی به تن تنهاش؟
بعد راهتو میکشی میری؟»
از داستان یکبار دیگر
«گفت دلم خیلی براشون تنگ شده، اما کافی نیست و باید اونا هم دلشون برام تنگ شه. اون وقت میآن. منتظرم اونام دلشون برام تنگ شه و برگردن. برمیگردن. اون وقت آدم راحت زندگیش رو میکنه».
از داستان منتظر جواب من نشد.
یازده داستان دربارهی زنان و مردانی که با رفتههایشان زندگی میکنند، با کسانی که از دست دادهاند، در آرزوی بازگشتشان هستند، یا میخواهند بروند تا به آنها برسند. «حسینیزاد» در این مجموعه ایدهها نو و جالبی دارد در مورد ارتباط زندگان و مردگان. موضوع اصلی همه آنها زندگی برخی آدمها با عزیزان درگذشتهشان است. راویها در داستانهای این کتاب مختلف هستند و افراد در موقعیتهایی متفاوت آنها را روایت میکنند.
مشخصات کتاب این برف کی آمده؟
مشخصات | |
---|---|
شناسنامه کتاب | |
عنوان : | این برف کی آمده؟ |
ناشر : | نشر چشمه |
نویسنده : | محمود حسینیزاد |
نوبت چاپ : | چهارم |
تاریخ انتشار : | 1400 |
نوع جلد و قطع : | شومیز - رقعی |
تعداد صفحات : | 111 |
شابک : | 9789643627645 |
وزن (گرم) : | 150 |
نوشتن نظر جدید
این محصولات قبلا توسط مشتریان خریداری شده اند شما قصد خرید ندارید؟
شاخهها
- رمان ، داستان کوتاه
- زبان اصلی
- شعر
- تاریخ،فلسفه،سیاست
- ادبیات،نقد ادبی،زبان شناسی
- قرآن،دین،دین پژوهی
- هنر،موسیقی،معماری،عکاسی
- سینما، تئاتر
- فرهنگ و واژه نامه
- روانشناسی،علوماجتماعی،تربیتی
- اقتصاد،مدیریت،حقوق
- کودک و نوجوان
- خانواده،سرگرمی،عمومی
- علمی، فنی، آموزشی
- پزشکی،بهداشت،ورزشی
- لوح فشرده (CD , DVD)
- نشریات
- نقشه،اطلس،جغرافی
- کتابهای 50 درصد تخفیف
مقالات مرتبط با محصول
مقاله مرتبط با این محصول وجود ندارد.