نویسنده : گلن کوک

    ترجمه : آیدا کشوری

فرمانده طبيب براي مبارزه با ارتش هاي اربابان سايه، به جنوب دانداپريش و دژ كوشك كه سايه گستر در حال ساخت و تكميل آن است، لشكركشي مي كند. در اين ميان مورگن مورخ كه جهت ثبت تمامي اتفاقات به همراه خانواده ي همسرش، صحرا، با آن ها همراه شده، با استفاده از روح اسموك به زمان ها و مكان هاي مختلف سفر مي كند و رازهايي شگرف درباره ي سايه گستر، دروازه ي سايه و همسر از دست رفته اش كشف مي كند.

گزیده ای از کتاب :

سايه گستر باهوشه اما نه اون قدرها باهوش. اون زمان كه اربابان سايه كنترل سايه ها رو به دست گرفتن، امپراتوري شون رو به باد دادن، پيش از اينكه متوجه تاريكي اي بشن كه تحريك كردن، افتضاحي كامل به بار آوردن. مهروموم هايي را براي هميشه شكستن كه فقط بايد شكافي موقتي در اون ها ايجاد مي شد. وقتي عجله كني، گند مي زني. براي اينكه جلوي كاملا به گند كشيده شدن اوضاع رو بگيرن، مجبور شدن كسي رو اجير كنن تا تمام وقت مراقب دروازه ي سايه باشه. سايه گستر براي اين كار داوطلب شد. بقيه فكر مي كردن اين كار سايه گستر رو از دردسر به دور نگه مي داره چون ديگه نمي تونست سفر كنه. همون زمان هم مي دونستن كه ديوونه است اما سايه گستر بيش از اونچه اونا فكر مي كردن، حيله گر بود. كلافي از افسون ها بافت كه دروازه هاي سايه را به روي همه جز خودش بسته نگه داشت.