نویسنده : برالیو مونیوس

    ترجمه : علی قانع

دن مورالس داستان مي‌گويد . داستان‌هاي زيادي درباره‌ي چيمبوته، شهر کوچکي در پرو که در آن زندگي مي‌کرد. درباره ماهيگيري و زندگي‌هاي آن شهر و درباره تغييراتي که هميشه معني پيشرفت نمي‌داد. داستان‌هايي درباره‌ي زندگي آدم‌ها در کنار همديگر و اينکه با کشته شدن‌شان به دست دولت چطور اوضاع بدتر مي‌شود .

دن مورالس مرد عاقلي است اما گذشته‌ي غم‌انگيزي دارد و در غم از دست دادن ايام گذشته و برادري‌ها ناله مي‌کند. با داستان‌هاي کوتاهي که مي‌گويد، داستان‌هاي مهيجي که به سادگي و زيبايي گفته مي‌شود، خوانندگان را به خودش نزديک مي‌کند. گويي که مستقيماً با آن‌ها همکلام باشد. براي يک ماهيگير خوب تانکاي، زندگي ديروزش بهتر از امروز است. زندگي موزون در کنار دريا. وقتي با اين توازن در دنياي طبيعي زندگي مي‌کردند ، در دنياي انساني شان هم توازن بوجود مي‌آمد .

اين کتاب خوش‌خوان با حسي نوستالژيک و تحت تاثير بي‌ثباتي‌هاي جريان‌هاي سياسي پرو، پيامي با اهميت دارد. اينکه وقتي نظم طبيعي در هم مي‌ريزد، اين فقط ماهي‌ها نيستند که مي‌ميرند، وقتي طبيعت بميرد، شايد همه‌ي ما نيز بميريم .