نویسنده : مری هیگینز کلارک
   ترجمه : حمیده نعمتی‌فمجانی

جنازه ي دختر جواني به نام كلارا كه به طرز مشكوكي به قتل رسيده، در استخر خانه شان پيدا مي شود. شب گذشته، يكي از پسرهاي همسايه به نام جيني كه ناتواني ذهني دارد، براي كمك به كلارا در تميز كردن ايوان، راهي خانه شان مي شود اما در بدو ورود شخصي غريبه را مي بيند كه پس از ضربه زدن به سر دختر او را در استخر هل مي دهد. جيني بي توجه به تمام اين اتفاقات براي شنا با كلارا به آب مي زند و با ديدن بي محلي او به خانه شان باز مي گردد. فرداي آن روز مادر جيني پس از پيدا كردن لباس هاي خيس پسرش در كمد و شنيدن خبر مرگ كلارا، از او مي خواهد كه موضوع شنا كردنش در استخر خانه ي همسايه را از همه مخفي كند.

گزیده ای از کتاب : 

يكشنبه شب كه النا سعي مي كرد چند ساعتي بخوابد، كابوس آنچه براي كلارا رخ داده بود مانند بختك رويش مي افتاد. اتفاقات از همان لحظه اول كه جسد كلارا را در استخر پيدا كرد مانند موسيقي ضبط شده اي با دور تند جلو مي رفت.

پليسي كه عمليات احيا را انجام و بعد به علامت تاسف سرش را تكان داد.

كارآگاهي كه آن ها را به سمت خانه هدايت كرد.

هضم و درك ماجرا.

پدر فرانك سعي مي كرد كه به ماجراي تهي از معنا، معنا ببخشد.

همسايه ها به خانه ريختند و گفتند كه هر كمكي كه از دستشان بربيايد انجام مي دهند.

كمك به چي؟