نویسنده : باربارا دیویس

   ترجمه : مائده بشارت

در داستان روانشناختي و پركشش پيش رو، دختري به نام كريستي لين كه 20 سال پيش با شجاعت فراوان تمام گذشته و تلخي هاي آن را به باد فراموشي سپرده، اكنون دوباره با آن ها مواجه می شود. اما اين بار راه حل رهايي از گذشته اش، فرار و فراموشي نيست، بلكه بايد آن را بپذيرد و درصدد جبرانش برآيد.

گزیده ای از کتاب :

«ميدوني چيه؟ ما الان نزديك يك سال كاملا جديد هستيم پس بيا با هم يه قراري بذاريم. ديگه به اينكه بقيه چه فكري مي كنن اهميت نديم. تو داري يه زندگي جديد رو شروع مي كني. وقتي بهار از راه برسه، تو قراره كتاب فروشي خودت رو داشته باشي، مال خود خودت. بعدشم يه دفعه، يكي رو ملاقات ميكني و شاد و خوشحال تا ابد با هم زندگي مي كنين.»

كريستي- لين با وحشت نگاهي به ميسي انداخت. «بذار بيخيال كتاب فروشي به بعدش شيم، ميشه؟ در حال حاضر آخرين چيزي كه تو زندگيم بهش نياز دارم يه دردسر ديگس.»

ميسي شانه هايش را بالا انداخت، اما لبخندي شيطنت آميز صورت اش را شاداب كرد. «گاهي اوقات دردسرها درواقع همون موهبت هستن اما تو لباس مبدل.»