نویسنده : سلست اینگ

   ترجمه : محمدمهدی قاسملو

ميا وارن و دخترش پرل خانه اي از خانواده ي ريچاردسون در شيكرهايتس اجاره مي كنند. خانواده ي وارن بسيار دوست داشتني به نظر مي رسند از اين رو ريچاردسون ها رابطه اي فراتر از صاحب خانه– مستاجر با آن ها برقرار مي كنند. دوستان خانوادگي ريچاردسون ها قصد كرده اند نوزادي چيني–آمريكايي را به فرزندي قبول كنند اما بر سر حضانت اين فرزند ميان النا ريچاردسون و ميا بحث و دعوايي سنگين به پا شده است. النا به دنبال رازي بزرگ در گذشته ميا مي گردد.

گزیده ای از کتاب :

خانم ريچاردسون سرش را كج كرد و مستاجرش را ورانداز كرد. موهايش را طبق معمول بالاي سرش جمع كرده بود. يك پيراهن يقه دار سفيد گشاد كه روي شلوار جينش انداخته بود. يك لكه رنگ پشت مچ يكي از دست هايش. ميا با يك دست روي دستگيره و نيمچه لبخندي بر لب ايستاده بود و منتظر جواب خانم ريچاردسون بود. چهره اش زيبا بود. چهره اش جوان بود ولي معصوم نبود. خانم ريچاردسون متوجه شد براي او اصلا مهم نيست مردم چه فكري درموردش مي كنند. همين هم خطرناكش مي كرد. يك دفعه ياد عكسي افتاد كه همان روز اول كه ميا را به خانه اش دعوت كرده بود در خانه ميا ديده بود. زني كه به طرزي بي صدا به عنكبوت مبدل شده بود.