نویسنده : نیک وست

   ترجمه : سحر قدیمی

سه کارآگاه جوان، ژوپیتر، پیت، و باب اندروز، از سوی "آلفرد هیچکاک" مامور می‌شوند تا از راز اژدهایی، که در غاری کنار دریا زندگی می‌کند، آگاه شوند. سه مرد جوان عازم ماموریت شده و در جریان تحقیق‌های خویش، با مردی شوخ‌طبع آشنا می‌شوند که لوازم و دستگاه‌های الکترونیکی مختلف و کاملا طبیعی می‌سازد. سه کارآگاه در پی یافتن جواب معما به غارهای کنار دریا رفته و بارها دچار خطرهای عجیب می‌شوند و درست در لحظه‌ای که انتظارش را ندارند با اژدها روبه‌رو می‌شوند. آن‌ها از ترس می‌گریزند اما شب بعد بار دیگر به همان مکان بازمی‌گردند و مخفیگاه اژدها را پیدا کرده و پس از دیدن آن از نزدیک درمی‌یابند که این جانور، فقط عروسکی بزرگ است که با یک هدایتگر در داخل آن حرکت می‌کند. جوان‌ها هنوز از کشف خود در حیرت‌اند که با مخترع این جانور یعنی "آقای "شلبی" روبه‌رو می‌شوند. آنان درمی‌یابند که دوست شوخ‌طبع آن‌ها از راه این غار به گاوصندوق بانک دسترسی یافته و سعی دارد با استفاده از اژدها، شمش‌های طلای موجود در آن محل را جابه‌جا کرده و به فروش برساند. شلبی پس از کمی بحث با مردان جوان از تصمیم خویش منصرف می‌شود و پس از بازگرداندن شمش‌های طلا به بانک، سوراخ ایجاد شده در دیوار را تعمیر کرده و به خانه بازمی‌گردد.