نویسنده : کاروان عمرکاکه سوور

   ترجمه : خلیل جلیل‌زاده

خاطرات تلخ و شيرين و پر رمز و راز زندگي پيرمردي به نام سهاد، پس از ورود او به كلوبي قديمي كه بيشتر اوقات كودكي و نوجواني اش را در آن گذرانده بود، زنده مي شود. ماجراهايي از روزگار جواني سهاد در زمان حكومت بعث در عراق و دوران كودكي او در كنار پدربزرگش.

گزیده ای از کتاب :

فكر كنم به من شك كرده بود يا كسي به او گفته بود بعيد نيست دست من توي كار باشد… آن وقت ها من نوجواني بيش نبودم و در كلاس دهم درس مي خواندم. واقعا هم نمي دانستم آن چندنفري كه آرون را به قتل رساندند چه كساني بودند چون فقط سايه هايشان را ديدم وقتي از در حياط بيرون رفتند و خودسرانه و به آهستگي كوچه را پشت سر مي نهادند. حيران و سراسيمه از پنجره ي اتاقم به آن ها زل زده بودم ولي چون تا آن زمان هنوز نمي دانستم ممكن است آن ها قاتلان آرون باشند برايم اهميت چنداني نداشتند… فقط مي دانستم كه در خانه اتفاقي غير منتظره به وقوع پيوسته است. گرگ و ميش غروب يكي از روزهاي اواسط ماه آوريل بود وقتي تازه سرتاسر كشمات محله ي ما را سكوت و تاريكي فرا مي گرفت… از پله ها كه پايين آمدم او را غرق در خون درست جلوي در اتاق خوابش جايي نزديك اولين پله ديدم…