نویسنده :  پائولو کوئلیو 

   ترجمه : چکامه چاوشی

داستان تامل برانگيز و خواندني درباره چوپاني اسپانيايي به نام سانتياگو كه براي جامه ي عمل پوشاندن به خواب خود و يافتن گنجي عظيم در اطراف اهرام مصر، گوسفندهايش را مي فروشد و راهي سفري طولاني به شمال آفريقا مي شود. سفري آموزنده كه حامل درس ها و پندهاي بسياري است.

گزیده ای از کتاب :

كودك اندكي با ميش ها بازي كرد و بعد به ناگاه جلو آمد و دست مرا گرفت و مرا نزد اهرام مصر برد.

پسر لحظه اي ساكت شد تا ببيند پيرزن اهرام مصر را مي شناسد اما پيرزن سكوت اختيار كرد. پسر در هنگام اداي اهرام مصر سعي كرد تا واضح بيان كند تا پيرزن بتواند درك كند.

كودك به من گفت اگر تو تا اينجا بيايي گنج پنهاني را پيدا خواهي كرد زماني كه مي خواست جاي دقيق گنج را به من بگويد از خواب بيدار شدم در هر دو باري كه خواب ديدم.