نویسنده : جوزف کنراد

   ترجمه : کیومرث پارسای

داستان دريانوردي انگليسي به نام تام لينگارد كه بعد از نجات جانش توسط حسيم، به او قول مي دهد كه دوباره قدرت و فرمانروايي سرزمين واجو را به او برگرداند. تام تمام تلاشش را براي جمع آوري اسلحه و مهمات و عمل به قولش به كار مي گيرد اما استقرار يك كشتي تفريحي در يكي از سواحل، نقشه هايش را بهم مي ريزد.

گزیده ای از کتاب :

تام به درياي آزاد مي نگريست. دستهايش را بر سينه گذاشته بود و حالتي بي رحمانه داشت. ظاهر او، با همه كساني كه روي عرشه آن كشتي حضور داشتند، متفاوت بود. پيراهن خاكستري با كمربند آبي، آستين بالازده كه ساعد لخت او را مي نماياند، حالت تحكم آميز و بي مبالات و لحن صداي او، به نظر آقاي تراروس كه در تصوراتش، انتظار نوعي كمك رسمي، عليرغم دخول سرزده و تجاوز، از آن مرد سخت با آن رفتار سوءظن برانگيز داشت، نفرت آور بود. از لحظه اي كه لينگارد به عرشه آن كشتي پاي نهاد، چشم همه حاضران به او دوخته شد. فقط كارتر به نرده هاي كشتي تكيه داده و درحالي كه از فاصله دور گوش مي داد، به عرشه خيره شده بود؛ مثل اينكه به دنبال افكار گمشده اش مي گشت.