نویسنده : سوفی کینزلا

   ترجمه : شیما مصحفی ،الهه صالحی

داستاني از زندگي دختري كه عاشق خريد كردن است، ربه كا. روزنامه نگاري كه براي يك مجله اقتصادي كار مي كند و به خريد كردن معتاد است، همواره به دنبال تهيه لباس هايي مارك دار و برندهايي مشهور است، خوره اي كه او را به مرز ورشكستگي مي كشاند و وادارش مي كند تا براي حل مشكلاتش كتابهايي مطالعه كند و از اين جنون رهايي يابد. كاري كه براي او به شدت دشوار است و گاه عنان اوضاع از دستش خارج مي شود.

گزیده ای از کتاب :

چه خوب بود اگر مي توانستم به طريقي تمام آن لباس هاي قشنگ را داشته باشم ولي ناچار نباشم چنان كار وحشتناكي انجام بدهم. يكي بله و ديگري نه. اگر فقط مي توانستم راهي پيدا كنم… چشمانم به طور خودكار پشت ويترين تمام مغازه ها را زير نظر داشت. همين طور كه مي رفتم، چشمم به دنبال تابلوهاي اعلام حراج و تخفيف بود و ناگهان در جا ميخكوب شدم.

اين نشانه اي بود از طرف خداوند. حتما همين بود.