جواهربانو

جواهربانو

جواهربانو

وضعیت: غیرفعال
ناشر: شالان

نویسنده : شهلا کلانتری

 

شب­های اول محرم بود. تمام بچه­های محل همراه با سالار به طرف تکیه محل خود به راه افتادن. همه لباس مشکی پوشیده از کوچه پس کوچه­های تنگ و تاریک به طرف تکیه حاج میرزا رفتند. غلام رو به سالار گفت: ـ انگار همین دیروز بود، یاد سهراب به خیر! اگر امسال اجباری نبود حتماً الان پیش ما بود. غلام گفت: ـ حالا فعلاً وقت هست شاید تا این چند روز به مرخصی آمد. ـ بچه­ها مثل این­که اون آقا میرزا است درسته؟ رضا که یک چراغ توری دستش بود و پیشاپیش بچه­ها در حرکت بود چراغ را بالا گرفت و گفت: ـ خودشه، اون هم جهانشیرخانِ داره با میرزا صحبت می­کنه. محمد گفت: ـ حتماً برای دادن پول و صحبت در مورد نذری امسال آمده. دم در تکیه که رسیدند همه­ی بچه­ها سلام کردند و داخل شدند. جهانشیرخان دست سالار را گرفت و گفت: ـ پسر از توی اون گاری که اونجاست مقداری برنج و روغن بیاور پایین ببر توی تکیه. سالار نگاهی به میرزا انداخت و کسب تکلیف کرد. میرزا با اشاره با او فهماند که انجام بدهد. سالار و محمد و غلام با هم به سوی گاری رفتند. صدای مداح به گوش می­رسید که نوحه­سرایی می­کرد. همین­که به گاری رسیدند کالسکه اردشیرخان پسر ارشد جهانشیرخان هم رسید. جهانشیرخان سه پسر به نام­های اردشیرخان و پاشا و تیمور داشت با یک دختر به نام جواهربانو که آخرین فرزند جهانشیرخان و ملک بانو بود. سورچی اردشیرخان کالسکه را نگه داشت و سریع پایین آمد و درب کالسکه را باز کرد. اردشیرخان و پاشا و ملک بانو همراه جواهر بانو پیاده شدند، پاشا رو به غلام گفت: ـ زودتر بارها را خالی کن، گاری را پس بفرست به اندرونی، چیزهایی دیگر هم هست که ملک بانو مادرم کنار گذاشتند باید آن­ها را هم بیاورید، زود باشید مگر شماها نان نخورده­اید. سالار آرام گفت: ـ لعنت بر دل سیاه شیطان. آن­ها که رفتند غلام گفت: ـ مردک خیال کرده که ما نوکرش هستیم. بارها که خالی شد رفتند سراغ میرزا و بعد همراه او وارد تکیه شدند و به جمع عزاداران پیوستند. بچه­ها به نوبت به آشپزخانه می­رفتند و چایی و خرما می­آوردند و در بین عزاداران پخش می­کردند و بعضی وقت­ها سینی­هایی چای نیز دست به دست به داخل خیمه برای زنان می­فرستادند.

 

مشخصات کتاب جواهربانو

مشخصات
شناسنامه کتاب
عنوان : جواهربانو
ناشر : انتشارات شالان
نویسنده : شهلا کلانتری
نوبت چاپ : اول
تاریخ انتشار : 1391
نوع جلد و قطع : شومیز - رقعی
تعداد صفحات : 430
شابک : 9786006169019
وزن (گرم) : 455
شاخه‌ها
مقالات مرتبط با محصول
مقاله مرتبط با این محصول وجود ندارد.
مرورگر شما بسیار قدیمی است!
جهت مشاهده این وب سایت به صورت صحیح، بروزرسانی مرورگرتان ضروری خواهد بود. بروزرسانی مرورگر
×