آبباریک
نویسنده : نغمه بحرانی
همهاش تقصیر پدرم بود که این صیغهی لعنتی را بین ما خواند. هر کار میکردم خوابم نمیبرد، قیافهی آقام جلوی چشمم بود احساس میکردم همه فهمیدهاند و الآن پدرم از قادر آباد به تاخت میآید. شب از نیمه گذشته بود. همه جا سکوت بود و برای من سکوتی مرگبار عجب غلطی کرده بودم. بلند شدم از زیر تشکچهی پدرم ده تومان برداشتم. بعد هم یکی از ده تیرهایش را، اگر میفهمید حتماً یک گلوله از یکی از این ده تیرهای خوش دستش را در سرم خالی میکرد. کف دستم خیس عرق شده بود. به سمت اتاق رقیه خانم رفتم، خواستم ماجرا را برایش بگویم و حداقل با او خداحافظی کنم اما هرکار کردم نتوانستم، نامهای برای پدرم نوشتم که نه سرداشت و نه ته، دو سه دست لباس هم برداشتم و آرام به سمت طویله راه افتادم. وارد که شدم دوباره به خودم ناسزا گفتم، به سراغ اسب پدرم رفتم. دیگر بدتر از این نمیشد دیوانه شده بودم بهترین اسبش را برداشتم همان اسبی که عاشقش بود، زدم بیرون. به تاخت میرفتم، تنها میدانستم عازم کرمانشاه هستم. شب بود و سکوتی که تنها صدای سُم اسب آقام آنرا میشکست و من با حالی خراب در دل سیاهی میرفتم، دل توی دلم نبود. جرأت نگاه کردن به پشت سرم را نداشتم. در پنجاه کیلومتری کرمانشاه جایی رسیدم به نام چَمچَمال و دینهوَر، رودخانهای پر آب و جایی بسیار سرسبز پیش رویم و شبی مهتابی، خوابم گرفته بود، دهنهی اسب را به دستم بستم و روی چمنها به خواب رفتم. صدای رودخانه و بادی که درلابلای درختها میوزید به قدری زیبا بود که با تمام ناراحتی و اندوهی که داشتم هرگز در زندگیام از خاطر نبردم. صبح شفق نزده از خواب بیدار شدم. نرم نرمک آفتاب از خانهاش بیرون میآمد و دانههای طلائی رنگش را برسر و روی دشت میپاشید. با آنکه از ترس پدرم درحال گریز بودم دلم نمیآمد از آنجا بروم. نشستم و شلوارم را تکانی دادم، سپس دستی به موهایم کشیدم. باز تصویری ناجور و درهم ازشب گذشته پیش چشمم بود. من نوهی حاج سید هادی، فرزند سید محسن آنهم با آن اسم و رسم چطور توانسته بودم دست به چنین حماقتی بزرگ بزنم؟... دیگر به محرم و نامحرم بودن فکر نمیکردم. من این خاندان بزرگ را لکه دار کرده بودم. نه تاب ماندن داشتم و نه نای رفتن. به اتفاقات چند روز گذشته فکر میکردم و به آیندهای مبهم و غبار گرفته که پیش رویم بود. «آری من نوهی مردی بودم که روزگاری بزرگ کردستان بود.» حاج سیدهادی پدربزرگم والی کردستانات بود و روزگاری درسقزسکونت داشت. او دارای چهار پسر و سه دختر بود. پسر دوم او سید محسن سقزی کردستانی که پدر من میشد از سقز بـه همدان عزیمت و پس از ورودش به همدان به معاونت ژاندارمری شهرستان همدان رسید. من علاقهی خاصـی به پدرم داشتم. او باشیرینـی و لذت خاصی از خاطراتش صحبت میکرد و هرگاه کتابچهی زندگیاش را ورق میزد انگار زمان زیادی از آن وقایع نگذشته و آنقدر آنها را برای دیگران و در خلوتهایش برای من مرور میکرد که گویا هرگز گردی بر آنها ننشسته بود. پدرم سید محسن مـردی بود خوش قیافـه و خوش لباس با قامتـی نسبتاً بلند و چشمانی نافذ، صورتی شفاف و چهرهای با وقار، مدت کوتاهی ازعزیمتش به همدان نگذشته بود که با همسر اولش صغریخانم که دختر یکـی از خانوادههای سرشناس شهر بود ازدواج و صاحب دو فرزند بـه نامهای عباس و طلعت میشوند و هشت سال پس از ازدواجشان هنگامیکه طلعت تنها دوسال داشت صغری خانم بر اثر بیماری فوت میکند. پس از مدتی پدرم بعلت اصرار یکی از دوستانش که به او وکیل الرعایا میگفتند و مرد سرشناسی بود به خواستگاری دختر رئیس ادارهی تأمینات وقت آقای فرخ سرشت به نام خدیجهخانم میرود. در آن زمان آقام به ریاست ادارهی ژاندارمری رسیده بود و علاوه بر اسم و رسمش مردی سرشناس وقدرتمند شده بود. بههمین خاطر پدرخدیجه خانم موافقت میکند کـه سید محسن دامادش شود. خدیجهخانم زنـی بسیار زیبا و مؤمن بود. همچنین باسواد و فهمیده که ثمرهی این وصلت تنها یک پسر بود که نامش را حبیب الله گذاشتند و آن پسر من بودم که بعدها شدم آقا و سپس آقاجان. من خواندن قرآن را از مادرم یاد گرفتم، وقتی از من دربارهی مادرم سؤال میکردند در حالیکه اشک در چشمانم حلقه میبست عنوان میکردم: « چیز خیلی زیادی از او و محبتهای مادرانهاش بیاد ندارم. »
مشخصات کتاب آبباریک
مشخصات | |
---|---|
شناسنامه کتاب | |
عنوان : | آبباریک |
ناشر : | انتشارات پرسمان |
نویسنده : | نغمه بحرانی |
نوبت چاپ : | اول |
تاریخ انتشار : | 1393 |
نوع جلد و قطع : | شومیز - رقعی |
تعداد صفحات : | 440 |
شابک : | 9786001870613 |
وزن (گرم) : | 479 |
- رمان ، داستان کوتاه
- زبان اصلی
- شعر
- تاریخ،فلسفه،سیاست
- ادبیات،نقد ادبی،زبان شناسی
- قرآن،دین،دین پژوهی
- هنر،موسیقی،معماری،عکاسی
- سینما، تئاتر
- فرهنگ و واژه نامه
- روانشناسی،علوماجتماعی،تربیتی
- اقتصاد،مدیریت،حقوق
- کودک و نوجوان
- خانواده،سرگرمی،عمومی
- علمی، فنی، آموزشی
- پزشکی،بهداشت،ورزشی
- لوح فشرده (CD , DVD)
- نشریات
- نقشه،اطلس،جغرافی
- کتابهای 50 درصد تخفیف