نویسنده : گیوم موسو

   ترجمه : احسان حسینی

داستان زندگی نویسنده ای موفق که پس از پشت سرگذاشتن گذشته ای دشوار به شهرتی به سزا دست یافته اما اکنون مدت هاست که چشمه ی الهامات خشکیده و خود را در تاریکی انبوه و سکوتی طولانی زندانی کرده است. جدایی معشوق و زن زندگی اش او را نه تنها از نوشتن بلکه به طور کلی از سپری کردن لحظات عمرش به شیوه ای دلخواه باز داشته است. اما در شبی عجیب و غریب دختری پای به خانه اش می گذارد که برایش آشناست، بیلی، یکی از شخصیت های فرعی یکی از رمان هایش که ادعا می کند از داستان نا تمام او به اینجا افتاده است؛ و این سرآغازی می شود برای ماجراهایی خارق العاده، شگفت انگیز و حتی مرگبار.

گزیده ای از کتاب :

چند قدمی گیج به سویش برداشتم و چراغ را به سویش چرخاندم. او از بیلی هیکلی کشیده، پویا و جذاب، قیافه بچه گانه درخشان، چهره کمی استخوانی با چند کک و مک نامحسوس را داشت.

اما این دختر کیست؟ طرفداری روانی؟ خواننده ای که با شخصیت رمان من همذات پنداری کرده؟ تحسین کننده ای قدردانی نشده؟

روی صندلی جلو بار نشست، از سبد میوه ها سیبی برداشت و دو لپی گاز زد و گفت:

«شما مرا باور نمی کنید. اینطور نیست؟»