نویسنده : کلاریسی لیسپکتور

   ترجمه : نریمان افشاری

لیسپکتور یکی از مهم ترین نویسندگان برزیل است و کتاب پیش رو آخرین اثر او به شمار می رود. داستان از زبان نویسنده ای روایت می شود که می خواهد دربارۀ دختری از شمال شرق داستان بنویسد؛ دختری تایپیست که خالی از هرگونه جذابیت است و در تک اتاقی کرایه ای با چهار دختر دیگر زندگی می کند.

گزیده ای از کتاب : 

احتمالا دختر اهل شمال شرق تا به حال به این نتیجه رسیده است که زندگی کار پر دردسری است، آن هم برای روحی که کاملا اندازه ی بدنش نیست، حتی روحی ظریف و نازک مثل روح او. دختر که خیلی خرافاتی بود فکر می کرد که اگر شروع به لذت بردن از زندگی بکند طلسمی شکسته خواهد شد. شاید خیال می کرد اگر از زندگی طعم دل نشینی بچشد دیگر شاهزاده نخواهد بود و به حشره ای تبدیل می شود. چون هر قدر هم که اوضاعش بد بود اصلا چنین آرزویی نداشت که از خودش محروم شود. می خواست خودش باشد. می ترسید اگر زیادی از زندگی لذت ببرد گرفتار عقوبتی سخت شود؛ حتی محکوم به مرگ. پس با زندگی کردن پایین تر از حد معمول خودش را در برابر مرگ حفظ می کرد و زندگی اش را آن قدر مقتصدانه مصرف می کرد که همیشه داشته باشد. چنین پس اندازی نوعی حس امنیت در او ایجاد می کرد، چون آدم اگر بیفتد هم دیگر از زمین که پایین تر نمی رود.