نویسنده : نیکلاس اسپارکس

   ترجمه : بامداد بهنام

هوپ اندرسون 36 ساله شش سال است که با نامزدش جاش، یک جراح ارتوپد، آشنا شده است و در تمام این سالها تلاش کرده تا شرایط ازدواج شان مهیا شود، اما هر بار مشکلی به وجود آمده است. هوپ به تازگی می فهمد که پدرش به بیماری ALS مبتلا است. او تصمیم میگیرد که یک هفته به کلبه خانوادگیشان در منطقه ساحلی سانست بیچ در کالیفرنیای شمالی برود تا هم آنجا را برای فروش آماده کند و هم برای آینده مشترکش با جاش تصمیماتی بگیرد. ترو والز هرگز به کالیفرنیای شمالی نیامده، اما از طریق نامه ای که ظاهرا توسط مردی که ادعا میکند پدرش است نوشته شده به سانست بیچ دعوت می شود. ترو والز که یک راهنمای تور و متولد و بزرگ شده ی زیمبابوه است که امید دارد بتواند رازهای حول زندگی مادرش را کشف و خاطراتی که با مرگ او دفن شده اند را دوباره زنده کند. وقتی که این دو غریبه با هم روبرو می شوند، عشقی طوفانی در نگاه اول بینشان شکل می گیرد. اما هر چه از عمر این رابطه می گذرد، آن ها مجبور می شوند تا بین وظیفه شناسی به خانواده و خوشبختی خود تنها یکی را انتخاب کنند. رمان عاشقانه «با هر نفس» این سوال را در ذهن خواننده کلید می زند که یک رویا تا کجا می تواند زنده بماند؟