نویسنده : نیک هورن‌بای  

   ترجمه : علی‌رضا برازنده‌نژاد

داستاني تامل برانگيز و جذاب درباره زني افسرده و سرگردان كه با ديدن مخالفت شديد همسرش، ديويد، از تصميمي كه براي طلاق از او پس از 20 سال زندگي مشترك گرفته، پشيمان مي شود. زن كه با وجود همسر و فرزندانش با فرد جديدي همبستر شده، به اميد بخشش موضوع را با شوهرش در ميان مي گذارد، در ابتدا چيزي جز تحقير عايدش نمي شود، اما بعد از آن گرفتاري دیوید به كمر درد و آشنايي او با مردي شفاگر، نقطه ي عطفي در زندگي شان می شود، مسئله ای كه نگاه زن را به زندگي تغيير مي دهد.

گزیده ای از کتاب :

«تو بچه هامون رو غيرعادي كردي» لطفا نگو كه بقيه ي آدم ها غيرعادي اند. لطفا لطفا اين را نگو. چون درست نيست. هست؟ نمي تواند درست باشد مگر اينكه كلمه ي غيرعادي به كل بي معني باشد. (اما آيا غيرعادي است كه نخواهيم برنامه ي «چه كسي مي خواهد ميليونر باشد؟» را ببينيم درحالي كه بقيه ي آدم ها مي خواهند؟ غيرعادي ست كه مك دونالد به نظرمان غيرقابل خوردن بيايد درحالي كه ميليون ها نفر تقريبا غير از آن چيز ديگري نخوردند؟ بله. خب، غيرعادي نيست چون من مي توانم دايره اي درون دايره اي ديگر بكشم- دايره اي دور محل زندگي خودم كه اين اتفاق افتاده- و خودم را در اكثريت قرار دهم نه در اقليت.)