|
نام محصول: قرنها بگذشت
غیرفعال
توضیحات محصول
نویسنده : شمیم بهار
لبخند میزنیم بیاختیار / خیرهی بشقابهای همدیگر، و قرصهای همدیگر / صبحانههای ماه عسل یادت هست؟ /یادم هست که سرجمع سه شبانهروز بیشتر نبود ماه عسل / امروز که بعد هرگز / قبل یا بعد بازنشستگیها / باهمیم این وقت روز و تنهاییم / پشت میز گوشهی آشپزخانهی نیمخالی، با طنینی نیمبند / ʼگوارا بادت اینʻ / میشنوی؟ / میشنوم /
«قرنها بگذشت» داستان بلندی است که شمیم بهار در سال ۱۳۹۹ به رشتۀ تحریر درآورده است. کتاب داستان پیرمرد و پیرزنی است که در روزهای پرتلاطم آخرین سال این قرن و در «زمانهی همهگیری» از تهران راهی شمال میشوند و در این مسیر درگیر گفتوگوهایی دربارۀ بسیاری از چیزها میشوند؛ از ادبیات کلاسیک فارسی گرفته تا ایام گذشته و زندگی. پیرمرد داستان بیشباهت به خود شمیم بهار نیست و همسفرش یادآور کاراکتر نامآشنای داستانهای گذشتهی او یعنی گیتی سروش است.
|
|