نویسنده : ژوزه مائورو ده واسکونسلوس
ترجمه : قاسم صنعوی
درخت زيباي من مشهورترين اثر نويسنده است كه كودكي ژوزه واسكونسلوس را به تصوير مي كشد. او كه پسري پنج ساله، بازيگوش و به شدت تخيلي است همراه با پدر بيكار خود، مادر سرخپوستش و خواهر و برادرانش زندگي سختي را مي گذراند اما همچنان سرشار از نشاط و شادي است. ژوزه گاهي كفش ديگران را واكس مي زند و گاهي براي يك فروشنده ي صفحات موسيقي كار مي كند. او كه از تلخي ديگران نسبت به خود و ناراحتي آن ها بسيار متحير است يك درخت پرتغال را به عنوان همدمش انتخاب مي كند و روزهاي متمادي با او حرف مي زند و مي خندد.
رماني غم انگيز و در عين حال آرامش بخش كه دنياي زيباي كودكي را همراه با تمام شادي ها و غم هايش به تصوير مي كشد.
گزیده ای از کتاب :
يك زن خوش پوش و چند بچه كه روي صندلي عقب ماشين نشسته بودند نگاهم مي كردند. دل زن به رحم آمد:
– بچه بيچاره، اين قدر كوچك و اين قدر بيچاره! آرتور، چيزي به او بده.
اما مرد با بد گماني براندازم كرد.
– بچه ولگرد حقه بازي است. از قد و قامتش و از عيد نوئل استفاده مي كند.
– با وجود اين مي خواهم چيزي به او بدهم. بچه بيا جلو.
در كيفش را باز كرد و دستش را از پنجره ماشين بيرون آورد.
– نه متشكرم خانم. دروغ نمي گويم. آدم بايد واقعا احتياج داشته باشد كه روز عيد نوئل كار كند.
جعبه ام را برداشتم و به شانه آويختم و با قدم هاي آهسته راه افتادم. آن روز حتي قدرت عصباني شدن هم نداشتم.
اما در ماشين باز شد و بچه اي پشت سرم شروع به دويدن كرد.
– بگير بچه مامان مي گويد كه باور مي كند تو دروغ نمي گويي.