نویسنده : یو نسبو

   ترجمه : راضیه خشنود

 رمانی معمایی، مرموز، هیجان انگیز و تا حدودی ترسناک که تصویر دیگری از روزهای سرد و برفی می آفریند و جنایات و قتل هایی را به تصویر می کشد که به شکلی مرموز اتفاق می افتد و شاید ارتباطی میان همه آن ها وجود داشته باشد. ارتباطی حساب شده میان قربانیان که قاتل و یا قاتلان را به دنبال آن ها می کشاند.

گزیده ای از کتاب :

گوشی را گذاشت و چشم هایش را بست. منتظر ارواح ماند. وقتی از نوشیدن تنها داروی ممکن اجتناب می کرد، ملاقات با ارواح اجتناب ناپذیر می شد. منتظر ماند تا از دل جنگل بیرون بیاید، بدن غول پیکر سفید، بدون پا، توپ بولینگ بدقواره ای که کلاغ ها به کاسه ی چشم هایش نوک می زدند. دندان های لخت. روباه ها لب هایش را خورده بودند. از قبل خبر نمی داد که می آید یا نه. ناخودآگاه همیشه غیرقابل پیش بینی است. خواب دید در وان حمام دراز کشیده و سرش زیر آب است. صدای حباب های آب با خنده ی زنی در هم آمیخته بود. جلبک ها روی لعاب وان روییده بود، دستی سبز که با انگشت های درازش، دنبال دست های هری می گشت.