نویسنده : هاروکی موراکامی 

   ترجمه : مهسا دوستدار

دو داستان فانتزي و رازآلود به ظاهر مستقل اما مرتبط باهم، به موازات يكديگر پيش مي روند و ماجراي پسري به نام كافكا كه براي پيدا كردن مادر و خواهرش و فرار از نفرين پدر از خانه گريخته و ناكاتا كه توانايي گفت و گو با گربه ها و گرفتن الهام از غيب را دارد، به تصوير مي كشند. در ميانه ي روايت يكي از شخصيت ها مرتكب قتل مي شود و اتهام آن دامن شخصيت ديگر را مي گيرد.

گزیده ای از کتاب :

خودم را لاي پتو پيچيده ام و نفسم در سينه حبس شده است. هنوز هم آن جا، روي ميز نشسته، دستش را زير چانه زده و به ديوار خيره شده است. گاه گاهي سرش را كمي كج مي كند. از ميان پنجره اتاق، درخت افرا را مي بينم كه برگ هاي زيبايش زير نور مهتاب مي درخشند. نسيمي نمي وزد و همه جا در سكوتي مطلق فرو رفته است. شرايط طوري است كه احساس مي كنم مرده ام ولي خودم خبر ندارم. من مرده ام و به همراه اين دختر در اعماق يك درياچه گير افتاده ام. ناگهان دستش را از زير چانه اش برمي دارد و روي پايش مي گذارد. زانوهاي ظريف و رنگ پريده اش از زير دامن بيرون زده است. نگاهش را از ديوار روبه مي گيرد و به سمت من مي چرخد.