نویسنده : آگوست استریندبرگ

   ترجمه : جواد عاطفه

نمايشنامه اي عجيب و خردمندانه ميان خيال و واقعيت، درباره ي دختر خداي آسمان، ايندرا، كه با سفر به زمين براي كشف علت عذاب و شاد نبودن آدميان، متوجه جستجوي بي وقفه ي انسان ها جهت يافتن دليلي بر برآورده نشدن آرزوها و خواسته هايشان مي شود.

گزیده ای از کتاب :

دختر     اين جنون است! به اين چهار دانشكده نگاه كن!… دولت براي حفظ جامعه به هر چهار علم توجه مي كند: الهيات، شناخت خدا كه هميشه مورد حمله و تمسخر فيلسوفان است، كساني كه خردشان را به رخ مي كشند! و علم پزشكي كه هميشه با فلسفه و الهيات دشمني دارد و آن ها را جز علوم به حساب نمي آورد و آن ها را زاده ي خرافات مي داند؛ و آن ها در جلسه هايشان دور هم مي نشينند تا درباره ي دانشگاه، آموزش علم به جوانان و احترام به آنان تصميم بگيرند. اين جا تيمارستان است! واي بر اولين نفري كه با حقيقت روبرو مي شود.

وكيل      نخستين بار زماني اين مسئله را فهميدم كه ديدم آن هايي كه رفته بودند تا الهيات بخوانند، بايد فلسفه را هم مي خواندند و در آن جا به آن ها آموزش دادند كه الهيات بي معنا است و بعد در آموزه هاي علم الهيات خواندند، كه فلسفه بي معنا است…