(استارباکس چگونه استارباکس شد؟)

نویسنده : هاوارد شولتز

   ترجمه : الهام شریف

هاوارد شولتز، صاحب و مديرمسئول سابق استارباكس، با روايت تلاش هاي بي وقفه ي خود و مسائل و مشكلاتي كه در سفر تحقق بخشيدن به يك كسب و كار جهاني و رساندن استارباكس از هيچ به همه چيز، پشت سر گذاشته است، به مسئوليت هاي جديد رهبران، كسب و كارها و شهروندان در دنياي امروزي نگاه مي اندازد و نظريات كهنه درباره نقش تجارت جهاني را به چالش مي كشاند.

او با بيان اولين تجربه هاي خود در مسير جست و جوي روياهايش، چگونگي ايجاد تغييري مثبت و تاثيرگذار در دنيا و خلق آينده ي امن، عادلانه و منصفانه را تشريح مي كند.

كتابي خواندني كه طريقه ي كشف فرصت ها و سرمايه هاي خود و استفاده از آن ها درراستاي پيشرفت خويش و ديگران را آموزش مي دهد.

گزیده ای از کتاب :

وقتي به آنجا رسيديم احساس مي كردم مانند شيري زخمي هستم كه مي خواهد با جادوگر شهر اوز ملاقات كند. غول تجارت عصباني بود. «ما وقتي تو هيچ چيز نبودي رويت سرمايه گذاري كرديم.» او جلوي آقاي بيل گيتس سرم داد مي زد: «حالا تو شانس خريد استارباكس رو داري، ولي اين پول ماست. اگر تو معامله اي رو كه ما مي خواهيم، بگيري ديگه نمي توني تو اين شهر كار كني. ديگه يك دلار هم اينجا نمي توني دربياري.» وحشت زده، عصبي و البته بسيار هم عصباني بودم. اگر اجازه مي دادم او استارباكس را بخرد، همه روياها و آرزوهايم نقش بر آب مي شد.

من در حالي كه صدايم مي لرزيد، گفتم: «اين ايده من بود. من اين خبر را به شما دادم.»

مرد بلند قد كنار من گفت: «اين واقعا غيراخلاقي و دور از انتظاره كه كسي در جايگاه و موقعيت شما بخواد روياي يه بچه رو بدزده.» هر دو مرد به هم خيره شدند تا بيل دوباره گفت: «شما خودتون رو از معامله بيرون مي كشيد و هاوارد سرمايه رو تامين مي كنه. متوجه منظورم مي شين؟ شما از اين معامله پا پس مي كشيد.» و بيرون آمديم.

تابه حال هيچ كس با موقعيت سِر بيل گيتس آن طور پشت من نايستاده بود. درواقع تابه حال هيچ مردي در زندگي ام با آن جديت و اقتدار از من حمايت نكرده بود.