(سرگذشت نصرت خدایاری شهسواری (خواهر بسیطی))

نویسنده : جواد حسینی‌نصر 

اين كتاب دربردارنده سرگذشت نصرت خداياري است،بانويي كه در جنگ هشت ساله ايران و عراق دغدغه ها و فعاليت هاي فراواني داشت و دلاوري ها، جنگاوري و رشادت او زبان زد همگان بود؛ اما پايان كار اين اسطوره آن گونه كه انتظار مي رفت نبود و اين باعث شده بود كه به اين شير زن آن طور كه شايسته است پرداخته نشود و هركس به شيوه خود سعي در پنهان سازي عاقبت او کند. زني كه بايد خوانده شود، هرچند عاقبتي غيرقابل پيش بيني و تلخ برايش رقم خورده باشد.

گزیده ای از کتاب :

علي كه براي رفتن مردد مانده بود بالاخره براي رفتن مصمم شد و ساكش را برداشت. از كوكب خانم خداحافظي كرد و كنار جاده منتظر ماند تا شايد اتومبيلي از جاده بگذرد و او را هم با خود به گيلان غرب ببرد. از دور تويوتايي خاكستري رنگ نزديك مي شد. تويوتا به روستا رسيد و نصرت از آن پياده شد. چشم هاي سرخ او نشانه شب بيداري اش بود و لباس هاي گرد و خاكي اش نشانه رزم و كار.
-وضعيت كار ما اين جوري است. ببخشيد ديگر.