نویسنده : سینتیا هند

   ترجمه : سحر ابراهیمی

داستانی از فرشته واره ای که به تازگی ماهیت خود را کشف کرده و متوجه شده که این موقعیت ویژه ماموریتی را برای او به دنبال دارد، ماموریتی که از چیستی آن بی خبر است. کلارا به دنبال ماجرایی به مدرسه ای جدید راه پیدا می کند و در آن جا با سرنوشتی روبه رو می شود که او را به انتخابی سخت وا می دارد، انتخابی میان خیر و شر.

“غیرزمینی” تقابل میان عشق و سرنوشت و عقل و احساس را به تصویر می کشد.

گزیده ای از کتاب :

«کلارا به من گوش کن.» مامان به جلو خم می شود و دستانم را در دستان خودش می گیرد. چشمانش دیگر نمی درخشند. عنبیه های شان به قدری تیره اند که تقریبا بنفش هستند. «تو برای ماموریتی که قدرت انجام شو نداری فرستاده نشدی. تو باید اون قدرت رو یه جایی در درونت پیدا و تقویتش کنی. تو برای این ماموریت ساخته شدی و کریستین یه پسر تصادفی که باید بدون هیچ دلیلی باهاش مواجه بشی نیست. یه دلیلی برای همه ی اینا وجود داره.»

«فکر می کنی کریستین ممکنه مهم باشه، مثلا قراره یه روزی رئیس جمهور بشه یا درمانی برای سرطان پیدا کنه؟»

لبخند می زند.

می گوید: «اون به طرز وحشتناکی مهمه. تو هم همین طور.»

واقعا می خواهم حرفش را باور کنم.