نویسنده : سینتیا هند

   ترجمه : سحر ابراهیمی

داستانی پیرامون کلارا گاردنر، فرشته زاده ای که با وجود ماه ها آموزش اکنون به دشواری فرشته واره بودن پی برده است. او میان عشق، تردید، از دست دادن، سرخوردگی، احساسات مختلف و عدم اطمینان به آینده در حال پیچ و تاب است و به این فکر می کند که چه چیزی باعث شده، او و کریستین ماموریتشان را به انجام نرسانند.

گزیده ای از کتاب :

آن جوری که سرم کنار تاکر جا می گیرد، انگار اتفاقی جادویی رخ می دهد. آنجا دراز کشیده و نفس می کشم. ترکیب لذت بخشی از بوی زمین و علف خشک و بوی مردانه ی مخصوص بدنش و افتر شیو و اندکی اسپری پشه آنجاست و دقیقا تمام نگرانی هایم تبخیر می شود. فقط من و او هستیم و لالایی آب که به آرامی قایق را تکان می دهد و ذره های غبار که در هوای گرم معلق اند. نمی دانم بهشت چگونه است، غیر از حس روشنایی اش که مامان برایم توصیفش کرده، اگر بتوانم بهشت خودم را انتخاب کنم، اینجا بهشت من است.