|
نام محصول: بعد از پایان
1,350,000ريال1,215,000ريال
توضیحات محصول
نویسنده : فریبا وفی
فریبا وفی در بهمن سال ۱۳۴۱ در تبریز به دنیا آمد. از نوجوانی به داستاننویسی علاقهمند بود و چند داستان کوتاهاش در گاهنامههای ادبی، آدینه، دنیای سخن، چیستا، مجله زنان منتشر شد.
اولین داستان جدی خود را با نام «راحت شدی پدر» در سال ۱۳۶۷ در مجله آدینه چاپ کرد. به گفته خود وی، هنوز جرئت نکرده بود نام کامل خود را در پای داستانش بنویسد. وفی این داستان را «خودجوشترین» داستانش میداند.
نخستین مجموعهٔ داستانهای کوتاه او به نام «در عمق صحنه» در سال ۱۳۷۵ منتشر شد و دومین مجموعه، با نام «حتی وقتی میخندیم» در سال ۱۳۷۸ چاپ شد.
نخستین رمان او «پرنده من» در سال ۱۳۸۱ منتشر شد که مورد استقبال منتقدین قرار گرفت. این کتاب برنده جایزه بهترین رمان سال ۱۳۸۱، جایزه سومین دوره جایزه هوشنگ گلشیری و جایزه دومین دوره جایزه ادبی یلدا شدهاست و از سوی بنیاد جایزه ادبی مهرگان و جایزه ادبی اصفهان مورد تقدیر واقع گشتهاست. همچنین این کتاب به زبان های انگلیسی ، ایتالیایی ، آلمانی و کردی سورانی ترجمه شده است .
رمان سوم او «رویای تبت» که در سال ۱۳۸۴ منتشر شد و چندین جایزه از جمله جایزه بهترین رمان هوشنگ گلشیری و مهرگان ادب را دریافت کرد و تا سال ۱۳۸۶ به چاپ چهارم رسید. وفی هماکنون با همسر و دختر و پسرش در تهران زندگی میکند.
رمان «بعد از پایان» با حضور شخصیتی به اسم منظر آغاز میشود و با نقش متفاوت خواهر اسد که تنها در چند پاراگراف آخر حضور دارد، بهپایان میرسد. خواهر اسد با ادای چند جمله شخصیتهایی که روزگاری قهرمان مردم بهحساب میآمدند را، از جایگاهشان بهپایین میکشد. او در سالهای پر رنجی که پشت سر گذاشته، مهاجرت را بهگونهای متفاوت برای خواننده معنا میکند. این شالوده شکنی سبب میشود که رمان پایانبندی زیبا و غیرمنتظرهای داشته باشد. در این رمان منظر شخصیتی است که نویسنده با واژههایش او را آفریده. نویسنده با دادن نقش ویژهای به شخصیت او، مخاطب را غافلگیر میکند.. منظر در تمام طول روایت و خواهر اسد در صفحات پایانی رمان، پیش فرضهای ذهنی مخاطب را بههم میریزند و رمان را به لحاظ مضمون از تکرار و تکرر نجات میبخشند. منظر هرچند از حیث کاراکتر ظاهریاش نشانههای آشنای زنان سیاسی دهههای 50 و 60 در آثار این نویسنده را یدک میکشد، با این حال در کنار این ویژگیهای ظاهری، خویشکاری خودویژهای دارد که او را از دیگر شخصیتهای زن رمانهای فریبا وفی متمایز میسازد. «منظر را در فرودگاه امام دیدم. با شال و بلوز صورتی. شلوار جین. کفشهای کتانی. چتر موها روی پیشانی. لبخند پهن روی لبها. راه رفتن فرز و کوهنوردی.»
|
|