نویسنده : دافنه دوموریه

   ترجمه : غزال رمضانی

رمان “پرواز شاهين” روايتگر زندگي مرد جواني است كه بعد از گذشت بيش از بيست سال به زادگاهش بازمي گردد، خاطرات كودكي اش را مرور مي كند و با اتفاقات غيرقابل تصوري روبه رو مي شود. داستاني كه در سال هاي پس از جنگ جهاني دوم و شهر روفانوي ايتاليا مي گذرد.

گزیده ای از کتاب :

به محض اينكه وارد شدم، با آن بوي ناگرفته ي آشنا غافلگير شدم و هم چنين از تعداد اندك مردم. در روزگار كودكي هميشه زود به كليسا مي رفتيم، زيرا پدرم مي خواست در جاي هميشگي اش بنشيند. كليسا پر مي شد از مردمي كه حتي در راهروهاي جانبي سرپا مي ايستادند. اما امروز اينگونه نبود. تعداد آنها به نيم كاهش يافته بود. بيشتر آنها خانواده، زنان و كودكان بودند. به جلو رفتم و كنار محراب ايستادم. احساس كردم آييني به درازاي عمرم را به جا مي آورم. دروازه هاي محراب باز بودند، اما هيچ نوري از بالاي تابلو بر صورت لازاروس نمي تابيد. تصوير در پرده اي از تاريكي فرو رفته بود. باقي تابلوها و مجسمه هاي كليسا و صليب ها نيز خاموش بودند. سپس به ياد آوردم كه اين بايد يكشنبه ي مصيبت باشد.