نویسنده : مهسا رزاقی

 جنگجوی ظریف روایتگر داستانی با چند راوی متفاوت است: مروا، که به نظر کلیدی ترین شخصیت داستان است. دختری ساده پوش، اجتماعی و مصمم برای رسیدن به اهدافش، درسا، دختری با وضعیت مالی مناسب، ظاهری دلنشین و مقید به اصولی که زندگی در خانواده ای نسبتا مذهبی برایش شکل داده است، آرش، پسری مغرور، بی پروا، متمول و رها که چندان قید و بندی برای روابطش قائل نیست و… . مروا، درسا و آرش در اوج روزهای جوانی شان به سر می برند و به تازگی پا در محیط دانشگاه گذاشته اند، جایی متفاوت با هر آن چه پیش از این تجربه کرده اند.

آرش تصمیم دارد برای اثبات توانایی خود به فرید، ظرف مدت یک هفته مروا را در دام عشق خود گرفتار کند…

این کتاب چیزی بیش تر از یک رمان است، در لا به لای سطورش و میان گفت و گوهای شکل گرفته بین شخصیت ها می توان درس هایی برای زندگی یافت، درس هایی که انسان را به ایستادگی، رازداری، امیدواری، پشتکار و عدم اعتماد بیهوده به افراد فرامی خوانند.

گزیده ای از کتاب :

محکم بودن درد داره… یه درخت قطور و محکم رو تصور کن… تو پاییز بادهای زیادی رو تحمل می کنه و درد داره اما می ایسته… تو تابستون آفتاب های داغ رو تحمل می کنه، تو زمستون برف سنگین رو… می دونه که باید رشد کنه… تو بهار شکوفه میده و همون شکوفه دادن می دونی یعنی چی؟ یعنی پوستش شکافته می شه تا جوونه بزنه. بازم درد می کشه… اما چون رسالتش رشده، صبر می کنه و هر سال بزرگتر می شه. روزای قشنگ هم داره… اما سختی و شادی تو این دنیا به هم بافته است. این شکلی نیست که بتونی به جایی برسی که همیشه خوش باشی. محاله… چون این دنیا جای آسایش نیست. پس بازی کن… مثل شطرنج… بدون هر مشکلی پیش می یاد یه راهی براش هست.

بدون تو سختی ها داری بزرگ می شی… قد می کشی… ازش درس بگیر تا دوباره تجربه اش نکنی… چون چیزای زیاد دیگه ای هست که می تونی تجربه اشون کنی.