نویسنده : جوجو مویز

داستاني زيبا و عاشقانه كه به كنكاش درباره ي رابطه ي سه زن به نام هاي سابين، كيت (مادرش) و جوي (مادربزرگش) مي پردازد.

كيت كه در سال هاي جواني از مادر خود جدا شده است تصميم مي گيرد رابطه اي برخلاف رابطه ي خود و مادرش، با فرزندش برقرار كند، اما داستان كاملا عكس خواسته ي او پيش مي رود و شكافي عميق ميان كيت و سابين ايجاد مي شود. حالا سابين مي خواهد به ديدار مادربزرگي برود كه سال ها پيش رها شده است.

جوي كه در قديم طعم تلخ جدايي را چشيده اكنون با برگشت نوه اش به دنبال جبران گذشته مي گردد اما ماجرا آن طور كه مي خواهد پيش نمي رود و زخم هاي قديمي سر باز مي كنند.

گزیده ای از کتاب :

Sabine sat on the floor, in the center of the threadbare Persian rug, staring at the picture of Stella in her midnight blue dress. The muted shades of the tired room she occupied had temporarily receded, replaced by heaving, rain-lashed decks and the shimmering satin and sparkle of seven or so waterlogged sequined veils. ‘Did she go back to Dick in the end?’ she gazed at the twinkling eyes, the knowing smile, trying unsuccessfully to imagine this girl desolate and abandoned on a wet ship. She looked too sure of herself