نویسنده : جوجو مویز 

این کتاب رماني اجتماعي و عاشقانه است كه در خلال شرح يك دلدادگي زيبا و شوق برانگيز، مشكلات و دغدغه هاي اقشار مختلف جامعه را به تصوير مي كشد.

جسيكا توماس، زني خوشبين و با روحيه، كه در نبود شوهرش براي اداره ي زندگي خود و فرزندانش به نظافت خانه هاي درياكنار و كار در يك كافه مشغول است، برحسب شرايط شغلي اش با مردي ثروتمند و شكست خورده به نام اد نيكلاس برخورد مي كند كه براي جبران اشتباه بزرگ گذشته اش و دستيابي به آرامش به ويلاي خود در درياكنار نقل مكان كرده است.

جسيكا كه از درخواست كمك از ديگران بيزار است، پس از قبول شدن دخترش در مدرسه ي برتر رياضي، از سر اجبار براي رساندن او به آزمونش در شهر ديگر، مقداري پول از خانه ي اد مي دزدد؛ اين درحالي است كه مرد تصميم گرفته تا جسيكا و دخترش را به آزمون برساند. جسيكا در طول مسير براي گفتن يا نگفتن كاري كه با اد كرده، با خود كلنجار مي رود و كم كم او را تحت تاثير خويش قرار مي دهد.

هر فصل كتاب توسط يكي از شخصيت هاي داستان روايت مي شود.

گزیده ای از کتاب :

“You okay?”

Jess didn’t look round. “I’m fine

Ed glanced behind him, making sure nobody was listening. “About last night,” he began

“Forget it”

He wanted to tell her that he regretted it. He wanted to tell her that his body had actually hurt with the effort of not climbing back into that sagging single bed. But what would have been the point? Like she’d said the previous evening, they were two people who had no reason to see each other ever again

“I can’t forget it. I wanted to explain”

“Nothing to explain. You were right. It was a stupid idea.” She tucked her legs under her and stared away from him out of the window