بحث پيرامون قدرت يكي از موضوعاتي است كه همواره درحوزة سياست و انديشة سياسي مطرح بوده‌است و فلاسفه و انديشمندان در گذشته و حال، هريك از منظري خاص ‌‌‌آن را مورد بازشناسي و كندوكاو قرار داده‌اند. به همين دليل شايد بتوان يكي از محورهاي هميشگيِ بحث و مناظره را در حوزة دانش سياسي، بحث پيرامون قدرت دانست. قدرت از ديرباز تاكنون به عنوان مهم‌ترين مفهوم سامان‌بخشِ سياست و دانش سياسي دانسته شده‌است و فرآيندها و اموري كه در ‌آن‌ها عنصري از قدرت يا كوششي براي دستيابي به آن وجود داشته است، سياسي پنداشته شده است.
در پژوهش حاضر، از نگرش جامعه‌شناسي تاريخي و جامعه‌شناسي انديشه‌ها دربارة مفهوم قدرت بهره گرفته شده‌است و از منظري تاريخي، چرايي و چگونگي شكل‌گيري نگرش جديد نسبت به قدرت را در بستر ظهور انديشه های مدرن و پست مدرن مورد تجزيه و تحليل قرار مي‌دهيم.