نویسنده : جف کینی

   ترجمه : ندا شادنظر

ماجرا از این قرار است که تعطیلات کریسمس نزدیک است و گرگ هفلی و خانواده اش بر خلاف سال های پیش که در خانه می ماندند و جشن می گرفتند تصمیم میگیرند که با توجه به سردبودن هوا به استراحتگاهی در جزیره ای گرمسیری به نام جزیره ی گردنبند بروند. استراحت در چنین جزیره ای می تواند خیلی لذت بخش باشد اما بشرطی که هیچ چیز دردسرسازی وجود نداشته باشد!

گزیده ای از کتاب :

وارد آب شدیم و از قایق موزی که با طناب به قایق موتوری وصل بود، بالا رفتیم و همگی سوار شدیم. به راننده قایق موتوری علامت دادیم که برای حرکت آماده هستیم و بعد قایق به حرکت درآمد.
وقتی از قسمت های کم عمق خارج شدیم، سرعت قایق بیش تر شد. آب اطراف قایق به شدت متلاطم بود و به سختی می توانستیم تعادلمان را حفظ کنیم. بعد موج بزرگی به قایق خورد و ما سه تا بچه از روی قایق به پرواز درآمدیم و افتادیم توی آب.