نویسنده : زهره پریرخ

هولیمو هر روز صبح به وقتِ وقتش از خواب بیدار می‌شد؛ یعنی، وقتی‌که خورشیدخانم از خواب بیدار شده بود و پرنده‌ها آواز خواندن را شروع می‌کردند. اما آن روز اتفاق عجیبی افتاد. هولیمو زودتر از همیشه از خواب بیدار شد؛ انگار یک نفر صدایش زد که هولیمو بیا تماشا! هولیمو از خودش پرسید که «دوست دارم کجا بروم؟» برای همین رفت به گربه‌ی توی زیرزمین سر زد و گفت: «مامان گربه نکند تو صدایم کردی که بیایم تماشا؟» کمی بعد به گل‌ها سر زد، به عنکبوت‌ها… وای چقدر چیز برای تماشا کردن وجود داشت. اما هولیمو دوست داشت کدام‌یک از آن‌ها را تماشا کند؟

کتاب «دوست دارم کجا بروم؟» چهارمین جلد از مجموعه‌ی ۵ جلدی هولیموست که به همت نشر توت روانه‌ی بازار شده است. این سری کتاب‌ها تفکر تحلیلی و خلاقیت را در کودک تقویت می‌کنند. توصیه می‌کنیم پس از اتمام داستان، داستان را تمام نکنید. در هر کتاب از این مجموعه، در بخش پایانی کتاب جمله‌ای آمده است: «هولیمو نمی‌دانست…» این جمله کمک می‌کند باب گفت‌وگو بین والدین، مربی و… کودک باز شود.

کودک، خود، در این باره چه فکر می‌کند؟
او چه دوست دارد؟
کودک هنگام بیان نگاه، فکر و دوست ‌داشتن‌هایش خودش را بهتر می‌شناسد.
بیان اندیشه، درک مفاهیم را بهتر می‌کند.
گفت‌وگو به کودک امکان می‌دهد که فکر و نظر خود را بیان کند.