نویسنده : بنیامین ملکی

داستاني پيرامون شخصي شجاع، جنگاور و با قوه تشخيص و تعقلي بالا، كسي كه در شهري به نام شيرشين داراي مقامي بالاست و با قدرت تفكر بالاي خود كوچكترين مسائل را از پس رفتار افراد تشخيص مي‌دهد. فردي اميدوار و با ايمان كه همواره سعي در انجام بهترين كارها دارد، اما بهترين انسان ها نيز گاه به اشتباهي گرفتار مي‌گردند و انسان را از خطا كردن گريزي نيست. داستاني جذاب و هيجان انگيز از نبرد، پيروزي، شكست و عشق.

گزیده ای از کتاب :

شب از نيمه مي گذشت و به گرگ و ميش صبح نزديك مي شد. نترات در ايوان را گشود و سوز سرد شبانگاه، شعله هاي خانه را لرزاند. به ايوان رفت و از بلنداي آن، به دوردست سرزمين اش خيره ماند. ماه، گاه چهره مي پوشاند و گاه بر بلنداي دشت هاي دور، نور مي افكند. ناهيد از خستگي به خواب رفت اما نترات همچنان خيره بود و به سكوت شب گوش فرا مي داد.