(داستانهای کوتاه از ادبیات جهان)

نویسنده : مائیو بنچی

   ترجمه : سحر تسلیمیان

 مجموعه ای از داستان های کوتاه و خواندنی با موضوعات متفاوت، داستان دختری به نام لیزا که نباید با نامزدش دیده شود، فروشنده ای به نام سوفی که سعی دارد برای زندگی خود و ادی پولی فراهم کند، سارقی کاربلد به نام مارگارت که هرگز پولی برای خرید نمی پردازد و افرادی دیگر که هرکدام داستان و ماجرای مخصوص به خود را دارند.

گزیده ای از کتاب :

آن چهار ساعت، مانند یک سکانس رویایی در فیلم ها گذشت، یا بهتر بگویم، مانند سکانس هایی که مسافران به آمریکا می روند، از اتوبان ها رد شده، از پمپ بنزین ها و چراغ های روشن و خاموش هتل ها عبور کرده و به شهرها می رسند. آنها اینک در لندن بودند، اما زیاد حرف نزده بودند. در حالی که کنار همدیگر نشسته بودند و به موسیقی گوش می دادند، به همان کاست آلبوم جدید جانی کش، بارها و بارها از اول تا آخرش را گوش داده بودند. لیزا حتی نپرسید کجا ساکن می شوند و آیا از چشمان همکارانش پنهان می ماند زیرا آنها نیز به احتمال زیاد در همان هتلی که لیزا و نامزدش اقامت داشتند، اتاق هایی برایشان رزرو شده بود. حتی نپرسید کی او را راهی منزلش می کرد. او نمی خواست جادو را بشکند.