نویسنده : چارلز دیکنز

   ترجمه : فاطمه امینی

آرزوهای بزرگ داستانی است که از زبان پیپ روایت می شود. پسر بچه ای فقیر که با خواهر بدخلق و شوهر دوست داشتنی اش زندگی می کند، او که در پی ماجرایی با دختری به نام استلا آشنا می شود، برای کسب لیاقت و شایستگی همسری او آرزوهای بزرگی را در سرمی پروراند، آرزوهایی که دستیابی به آنها با کمک فردی ثروتمند دستیافتنی تر به نظر می رسد، فردی ناآشنا که در روند داستان پرده از چهره اش کنار می رود.

این رمان ضمن روایت داستان زندگی پیپ، از حوادث و اوضاع سیاسی و اجتماعی دوران خود حکایت می کند و شرایط آن برهه را به شکلی لطیف نمایان می سازد.

گزیده ای از کتاب :

از قرار معلوم، مجبور بودم روز بعد به شهرمان بازگردم و با وجود طغیان اولین حس پشیمانی ام چاره یی غیر از سکونت در خانه جو را نداشتم. با این حال تصمیم گرفتم فردا صبح روی صندلی درشکه چی بنشینم و سوی خانه آقای پاکت بروم و بازگردم، به راستی نمی توانستم خودم را قانع کنم تا با آخرین موضوعی که ذهنم را مشغول کرده بود کنار بیایم، بنابراین به دلیل و بهانه های مختلف رفتن به مسافرخانه «گراز آبی» را پشت گوش می انداختم. دایم با خود می گفتم که بی شک با رفتن به خانه جو برای شان مزاحمت و گرفتاری درست می کردم،  هیچ کس منتظر آمدنم نیست و هیچ کس رختخوابم را آماده نکرده، حتی با آن جا ماندن خیلی از منزل خانم هاویشام دور خواهم بود، بنابراین ممکن است از این وضعیت خوشش نیاید. اگر تمام حقه بازان و کلاه برداران روی زمین را جمع کنیم باز هم به پای کسی نمی رسند که خود را فریب می دهد و سر خود کلاه می گذارد، از این رو من هم با بهانه های مختلف خود را فریب دادم. واقعا که خیلی عجیب است. شاید ما انسان ها از روی بی خبری سکه تقلبی دو شلینگ و نیمی ساخته دست کس دیگری را برداریم و کار خود را منطقی بدانیم، چون از تقلبی بودن سکه بی خبریم، اما وقتی با اطلاع و آگاهی کامل گمان می کنیم سکه جعلی مان کاملا واقعی است و با خیال راحت آن را مورد استفاده قرار می دهیم، آن وقت دیگر یک جای کارمان اشکال دارد! گاهی یک فرد غریبه دلسوز به خاطر امنیت بیش تر اسکناس هایم را به منظور دسته کردن از من می گیرد اما در مقابل به من پوست گردو می دهد، این یعنی دزدیدن پول های من. به راستی تردستی او در مقابل من در برابر تردستی خودم وقتی پوست گردوهای خودم را به جای اسکناس هایم دسته می کنم هیچ است!