نویسنده : دانیل استیل

   ترجمه : قاسم مشیر

داستان اين رمان كه در دوران جنگ جهاني دوم جريان دارد درباره آرماند، سفير فرانسه در آمريكا و همسر آمريكايي جوان او، لين، است.

پس از اتمام ماموريت آرماند در آمريكا، او و خانواده اش ناچارا توسط رويايي ترين كشتي راهي فرانسه مي شوند. اين درحالي است كه تمام كشورهاي اروپايي در ترس از جنگ و ناامني به سر مي برند.

آرماند بر خلاف تصميمش مبني بر اختصاص بيشتر وقت خود به همسرش در اين سفر درگير پروژه هاي كاري اش مي شود و اين شرايط فرصتي را در اختيار لين قرار مي دهد كه با مردي آمريكايي به نام نيك كه زني زيبا اما بي اصالت و بي بندوبار دارد، بيشتر آشنا شود.

پس از رسيدن كشتي به فرانسه، خبر اتحاد آلمان و روسيه و حمله ي آلمان به لهستان مردم را بيش از پيش دچار وحشت از جنگ مي كند. آرماند و نيك تصميم مي گيرند براي حفاظت از خانواده هايشان آن ها را راهي آمريكا كنند. تصميمي كه نيل را دچار غم و اندوه جدايي و هيل را خوشحال از آزادي مي كند.

گزیده ای از کتاب :

– اينجا بوستون يا نيويورك نيست، هيل، اگر توي اين مجلس بين مردم بدنام بشي تا آخرين روزي كه در اين كشتي هستيم بدنامي با تو خواهد بود

– كي اهميت مي ده؟ اينا يه عده پيروپاتالند كه فقط حوصله آدمو سر مي برند.

نيك ناگهان احساس كرد از بازي هاي هيل خسته شده است حتي وقتي كه سعي مي كرد او را درك كند بي اختيار ناراحتش مي كرد يا كاري مي كرد كه عصباني شود. هيچوقت نمي توانست كارها يا حرفهاي هيل را پيش بيني كند. تا وقتي كه توي اين كشتي هستي سعي كن لطفي به خودت بكني.

– چه لطفي؟

– سعي كن خودتو اصلاح كني.

هيل نگاه تند و شرارت باري به نيك كرد.

– چرا؟ براي اينكه همسر تو هستم؟

– دعوارو دوباره شروع نكن، همينطور كه هميشه مي كني درسته، تو همسر من هستي، در حدود هزار نفر آدم سرشناس و صاحب نفوذ توي اين كشتي هستند. اگر تو مواظب رفتار خودت نباشي همه اينها مي فهمند تو چه جور آدمي هستي. خشم او به بي نهايت درجه رسيده بود به طوري كه نه قادر به كنترل خود بود  و نه مي خواست خود را كنترل كند.

– چه جور آدمي؟

هيل حالت خنده به خود گرفته بود و اظهار نگراني نيك را مسخره مي گرفت و نيك مي خواست در يك كلمه به او پاسخ دهد «يك فاحشه» اما كاپيتان نزديك آنها بود و او حرفش را نگفته گذاشت.