نویسنده : سوفی کینسلا

   ترجمه : سپیده پوراکبر

 داستانی خواندنی و طنزآمیز درباره دختری چهارده ساله که دچار اختلال اضطراب است و به تدریج به کمک مشاوره و البته با ورود دوست برادرش ،لینوس، در مسیر بهبودی قرار می گیرد، ترس های همیشگی اش را کنار می گذارد و با دنیا ارتباط برقرار می کند. رمان روندی سرگرم کننده و جالب دارد و با مهارت بالای نویسنده توانمند و خوش ذوق به رشته تحریر درآمده است.

گزیده ای از کتاب :

«چرا می کنی! شما همه تون واسه اینکه به خودتون زحمت ندین فکر می کنین هرکسی که کمتر از هجده سال داره بیماره، فریب کاره، ارزش انسانی و درستکاری در وجودش دیده نمی شه. ولی ما هم آدم هستیم درست مثل شما. انگار به نظر نمی رسه که شما این موضوع رو متوجه بشین.» یک دفعه چهره فرانک با احساس می شه. «مامان، حتی برای یک دفعه هم نمی تونی به خودت بقبولونی که پسرت داره کار درستی انجام می ده؟ می شه برای یک دفعه برای من ارزش قائل بشی؟ ولی خب، اگر می خوای که کامپیوتر رو خاموش کنم و تکالیف درس فرانسه مو انجام ندم هیچ مساله ای نیست. من فردا به معلمم می گم.»
به نظر می رسه که سخنرانی کوتاه فرانک حسابی مامان رو شرمنده کرده باشه. درواقع، انگار یه جورایی روحش با اون حرف ها پالایش شده.