نویسنده : کیسی اپلت

   ترجمه : نگین فانی‌نام

کتابی خواندنی، جذاب و آموزنده که داستانی در مورد حفاظت و نگهداری از محیط زیست دارد. قهرمان ها و شخصیت های اصلی این داستان نوجوانی دوازده ساله و دو راکون با نام های بینگو و جمیا هستند که به تازگی به مقامی رسمی رسیده اند و به عنوان پیشاهنگان مرداب مرد شکری انتخاب شدند. آن ها یک چیز را خوب می دانند و آن این است که باید در مواقع ضروری مرد شکری را از خواب بیدار کنند، حالا مرداب در معرض خطر قرار گرفته است و تنها راه نجات بیدار کردن مرد شکری است، راهی که چندان ساده نیست زیرا او مدت هاست به خواب عمیقی فرورفته و تاکنون کسی نتوانسته بیدارش کند.

گزیده ای از کتاب :

سعی کرد به خودش اجازه ندهد که به سانی بوی و قرارش با او فکر کند. آخر مگر هیچ شانسی برای پیدا کردن مدرکی از وجود مرد شکری وجود داشت؟ با این حال، یک ذره امید درست زیر چانه اش جا خوش کرده بود. چانه اش را مثل خاراندن جای نیش پشه خاراند. هرچه بیشتر می خاراند، بیشتر می سوخت. دستانش را در جیب هایش فرو کرد و آن را به حال خودش گذاشت.