نویسنده : لورا امی شلیتز

   ترجمه : مائده توحیدی

دختر اشراف زاده و زيبايي به نام كلارا، يك روز بعد از تولد دوازده سالگيش ناپديد مي شود. حضور استاد خيمه شب بازي، گريزيني و دو دستيار كوچكش به نام هاي رز و پارسفال در جشن تولد او، توجه پليس ها را به گريزيني جلب مي كند. اين سوءظن باعث فرار او از لندن و تنها ماندن دو كودك يتيم مي شود. رز و پارسفال براي كسب درآمد از طريق اجراي نمايش به سراغ سبد عروسك ها مي روند و با ديدن عروسكي عجيب و شبيه به كلارا وحشت زده مي شوند، چه بلايي بر سر كلارا آمده؟ آيا گريزيني يك جادوگر است؟

گزیده ای از کتاب :

به نظرش مي رسيد كه گردنش كبود شده، اما در تاريكي اتاق تشخيص آن سخت بود. اگر بافت موهايش را باز مي كرد، كسي زخمش را نمي ديد. نمي دانست آن را بپوشاند يا نه. از اينكه گريزيني او را كتك زده بود خجالت مي كشيد؛ از طرفي مي خواست ديگران هم ببينند و بدانند كه گريزيني با او چه كرده و از دست او عصباني شوند. به اين فكر كرد كه اگر پدرش بود چه مي كرد. چشمانش پر از اشك شد. هرگز كسي با اين شدت با او برخورد نكرده بود. ديده بود كه گريزيني به پارسفال سيلي زده، اما خودش هميشه از اين گونه تنبيه ها جان سالم به در مي برد.