نویسنده : لزلی کانر

   ترجمه : مهدیس بهنیا

دانش آموز بزرگ چثه اي به نام ميسون باتل، كه به اختلال در يادگيري مبتلا است، بهترين دوستش، بني كيلمارتين، را در ماجراي يك قتل مرموز از دست مي دهد. ميسون به عنوان اولين مظنون اين جنايت، حقيقت را مو به مو براي سروان برد توضيح مي دهد، اما با شك و تعلل او روبه رو مي شود. در ميان اين بي اعتمادي گم شدن يكي ديگر از دوست هاي ميسون به نام كالوين كه آخرين ملاقاتش با او بوده است، ميسون را بيش از پيش در مظن اتهام قرار مي دهد. آيا او توانايي اثبات بي گناهي خود و كشف راز اين اتفاقات ابهام آميز را دارد؟

گزیده ای از کتاب :

او با يك انگشت روي ميز ضربه مي زند و مي گويد: «ميسون، اين مسأله خيلي جديه، متوجهي؟» سرم را تكان مي دهم. او مي گويد: «اين دومين پسريه كه گم مي كنيم و در نهايت به تو مي رسيم.»

نفسم را فرو مي دهم. به آن نگراني كه دارم فكر مي كنم. به اينكه من چقدر بدبختم. مي گويم: «منظور شما از دومين… منظورتون اينه كه بني كيلمارتين هم گم شده بود؟ و حالا هم نوبت كالوينه؟»

او مي گويد: «بله، اونها همون دو پسري هستن كه درموردشون حرف مي زنم. من واقعا بايد بدونم كه امروز چه اتفاقي افتاد ميسون. بيا راجع بهش حرف بزنيم.»