راهبری زندگی با شهود درونی
نویسنده : رابرت الکس جانسون ،جری رول
ترجمه : مرضیه مروتی
این کتاب سیر تکاملی خودآگاهی را از طریق بازگویی داستان یک زندگی عجیب نشان میدهد. رابرت ای.جانسون، همیشه نزدیک به خودآگاه جمعی زندگی کرده است که برایش هم نعمت بوده و هم نفرین. داستان او یک سفر درونی است که رؤیاها و بینشهایی قدرتمند و رویدادهای همزمان آن را هدایت کردهاند. دیگران هم در مورد این چیزها قلمفرسایی کردهاند، اما بهندرت اتفاق میافتد کسی پیدا شود که تعهدی اخلاقی نسبت به این نیروهای قدرتمند و مرموز داشته باشد. رابرت نمونهای است از اینکه چگونه در دوران پست مدرنیسم با یک نگرش مذهبی زندگی کنیم و این برای من بسیار شگفتانگیز است. منظورم از نگرش مذهبی تبعیت از یک راه و روش، به منظور رستگاری یا رهایی یا حتی لزوماً عضویت در یک نهاد مذهبی نیست، بلکه نگرش مذهبی به تهذیب نفس مربوط میشود. منظور از تهذیب نفس؛ پذیراشدن حیرت، شکوه و عظمت، با احترام به آن نیروهای اسرارآمیز مقدسی که بیرون از کنترل خودآگاه ما قرار دارند. این نیروها را گاهی تقدیر، سرنوشت یا دست خدا یا به نقل از رابرت جانسون؛ رشتههای باریک نامیدهاند. زندگی رابرت را واقعاً رشتههایی نازک هدایت کردهاند، در حالیکه مردمان دلمشغول عصر مدرن بیش از هر چیز دنبال بدست آوردن و خرج کردن هستند و پیوسته نگرانند و میکوشند واقعیت بیرونی را دستکاری کنند تا به دلخواهشان تبدیل شود. فرایند ارائهشده توسط رابرت، جریانی متفاوت را در پیش میگیرد. او منتظر این رشتههای نازک میماند، دیدهبانی میکند، با دقت گوش میکند، با ناخودآگاه گفتوگو میکند و صرفاً زمانی دست به عمل میزند که یک الگوی بزرگتر آشکار شده باشد. زندگی رابرت؛ ماجراجویی، نمایش و طنز کم ندارد. گروه بازیگران او در طول مسیرهای زندگیاش؛ کارل یونگ، جیدو کریشنامورتی و گروهی از حکما، قدیسین و گناهکاران هستند. تجارب او بارها نگرانیهای جمعی جامعۀ غرب را پیشبینی کردهاند. درگیری با افسردگی و احساس بیگانگی، آرزوی همراهی و احساس تعلق، جستوجوی ارزشها و معنا در یک فرهنگ غیر مذهبی، مواجهۀ فلسفههای غرب و شرق، میل به اتصال به چیزی پایاتر و وسیعتر از ایگوی شخصیمان از جملۀ این نگرانیها هستند. اما جانسون؛ مانند مرشد خود کارل یونگ، جنبههای بیرونی زندگی خود را ضمنی و جزیی میداند، در حالیکه فرایندهای درونی، جوهره و ارزش تعیینکننده را فراهم میکنند. من تقریباً یک دهه پیش اولینبار رابرت را در یک کنفرانس یونگی در کلرادو ملاقات کردم. در آن زمان شیفتۀ آثار کارل یونگ و جوزف کمپل شده بودم و داشتم به ترک شغل خود در یک شرکت آمریکایی فکر میکردم تا بتوانم اشتیاق واقعی خود را دنبال کنم. من که زود به کنفرانس رسیده بودم وارد اتاق انتظار شدم و رابرت را دیدم که بیمناک در گوشهای تنها نشسته، فوراً او را از روی عکسهایی که بر روی جلد کتابهایش دیده بودم شناختم. به شیوهای غیرمعمول برای یک درونگرا، به سمتش رفتم تا خود را معرفی کنم و به او خوشامد بگویم. آن روز صبح، شادی مطلق را احساس کردم. این یکی از آن لحظات نادری بود که انسان بهطورکامل در لحظه حضور دارد و به هیچوجه آرزومند بودن در جایی دیگر، در کنار شخصی دیگر یا در حال انجام کاری دیگر نیست. رابرت با آن تیزهوشی حسی خود باید شادی مرا احساس کرده باشد. او بعدها به من گفت که یکی از ظریفترین رفتارهای خدایی شدن، صرفاً شاد بودن است، زیرا به من پیشنهاد داد با هم نهار بخوریم. آن روز طی نهاری که در پارک خوردیم یک مرشد واقعی را تجربه کردم، کسی که نه تنها افکار مرا میخواند، بلکه به نفسم هم اهمیت میداد. گفتوگوی ما باعث شد در تصمیم خود برای ترک شغلی که دیگر مرا راضی نمیکرد، مصممتر شوم و دانهای را نیز در من کاشت؛ دانۀ این باور که من دارای چیزی باارزش و پایدار در زندگی درونی خود هستم. رابرت کاری کرد احساس ارزشمندی کنم، میدانم او بر افراد بسیاری چنین تأثیری میگذارد. ما چند ماهی مکاتبه کردیم و سپس رابرت مرا به خانهاش در کالیفرنیای جنوبی که مشرف به دریا بود دعوت کرد. واژگان قادر به توصیف تجربۀ بودن در کنار رابرت نیستند، در کنار مردی آرام و مهربان که با همان جریان روان و موسیقایی گفتوگو میکند که همین امر سخنرانیهایش را به جادو تبدیل کرده است. حضور او حسی از یک نظم ذاتی را بیدار میکند، گویی به درون یک باغ آرام ژاپنی، قدم میگذاری که در آن خلاقیت بشری و زهدان طبیعت در هماهنگی هستند. در طول چند سال بعد بسیار به منزل رابرت رفتم و همیشه از مهماننوازی او لذت بردم، در این میان با تشویق او مشغول گرفتن مدرک دکترای خود در روانشناسی عمقی نیز بودم. در طول این مدت به صدها ساعت نوار ضبطشده از مجموعه آثار خصوصی رابرت گوش کردم و بارها و بارها هنگام رسیدن به تفسیر مذهبی یا جوهرۀ روانشناختی موجود در یکی از سخنرانیهای او، بینشی سخت مرا تکان میداد. در سال ۱۹۹۵ متوجه شدم که رابرت پس از دیدن یک رؤیا تصمیم گرفته دیگر ننویسد. او در آن رؤیا خود را میبیند که پشت میزش نشسته و میبیند که خودنویسش خشک و به جای جوهر از آب پر شده است. علیرغم تشویقهای دوستان، همکاران و ناشران، رابرت متقاعد شده بود که دوران نویسندگیاش به سر آمده است. چند ماه بعد، در حالیکه به اقیانوس آرام خیره شده و آب هویج مخصوص صبحانهاش را مینوشید ایدهای را به او پیشنهاد کردم. اکثر کتابهایش که اولین آنها کتاب همیشه پرفروش مرد بود، خوانندگان را از طریق افسانهها و اسطورهها به سفرهای روحی و روانشناختی برده بود. افسانۀ پارسیفال، داستان تریستان و ایزولد، افسانۀ دیونیسوس. به او گفتم: خب، افسانۀ رابرت جانسون چه میشود؟ گفتم که زندگی او، خود بهترین نمونۀ یافتن تعادل و شفا در دورانهای سخت است. او پس از هفتادوپنج سال میتوانست به آن زندگی نگاه کند و رشتههای نازک مشغول به کار را در آن تشخیص دهد. گفتم که اگر اجازه دهد تا مجموعهای از گفتوگوها را ضبط کنم، بدنۀ متن را خودم خواهم نوشت و با هم شاید بتوانیم یک کتاب متفاوت ارائه دهیم، نه صرفاً یک زندگینامه، بلکه داستان گسترش خودآگاهی در درون یک فرد.
مشخصات کتاب راهبری زندگی با شهود درونی
مشخصات | |
---|---|
شناسنامه کتاب | |
عنوان : | راهبری زندگی با شهود درونی |
ناشر : | بنیاد فرهنگ زندگی |
نویسنده : | رابرت الکس جانسون ،جری رول |
مترجم : | مرضیه مروتی |
نوبت چاپ : | 8 |
تاریخ انتشار : | 1402 |
نوع جلد و قطع : | شومیز - رقعی |
تعداد صفحات : | 504 |
شابک : | 9786006268880 |
وزن (گرم) : | 557 |
- رمان ، داستان کوتاه
- زبان اصلی
- شعر
- تاریخ،فلسفه،سیاست
- ادبیات،نقد ادبی،زبان شناسی
- قرآن،دین،دین پژوهی
- هنر،موسیقی،معماری،عکاسی
- سینما، تئاتر
- فرهنگ و واژه نامه
- روانشناسی،علوماجتماعی،تربیتی
- اقتصاد،مدیریت،حقوق
- کودک و نوجوان
- خانواده،سرگرمی،عمومی
- علمی، فنی، آموزشی
- پزشکی،بهداشت،ورزشی
- لوح فشرده (CD , DVD)
- نشریات
- نقشه،اطلس،جغرافی
- کتابهای 50 درصد تخفیف