|
نام محصول: دام (تادئوش روژهویچ)
غیرفعال
توضیحات محصول
نویسنده : تادئوش روژهویچ
ترجمه : محمدرضا خاکی
روژهویچ دام را برای خداحافظی با کافکا نوشته و البته مدتها درگیر این مسئله بوده که آیا میتواند به سراغ کافکا برود و درباره او بنویسد یا نه: «بعد از پنجاه سال نوشتن شعر و نمایشنامه، دریافتهام که تلاش برای روشنکردن «رمز و راز فرانتس کافکا» تا چه حد کاری بیهوده است. تنها عمل قابل توجیه برای من این بوده که کوشیدهام همه توان خود را برای هرچه بهتر نوشتن بهکار گیرم. این واقعیت که میبایست خودم را توجیه کنم، بیتردید شهادتدهنده شکست اجتنابناپذیر آن چیزهایی است که به آنها «شعر» و یا «آثار ادبی زیبا و هنری» میگویند. این اثر، بیانگر خداحافظی من با کافکاست. حالا من 69سالهام و زمان گفتن خداحافظی دارد نزدیک میشود». برای روژهویچ، کافکا همچون موش کوری است که یک عمر در اعماق اندیشههای او دالانهای بسیاری حفر کرده و روژهویچ میخواهد با نوشتن دربارهاش، او را از سرش بیرون کند. روژهویچ به جز خواندن هرآنچه از کافکا بهجا مانده، دوبار هم به پراگ سفر میکند و یادداشتهایی مینویسد که بعدها هنگام نوشتن درباره کافکا بهکارش میآید. روژهویچ در دورهای که خود بدل به یکی از مهمترین شاعران، نویسندگان و نمایشنامهنویسان لهستان شده بود، کافکا را «حفرهای سیاه» در آسمان ادبیات اروپا مینامد و مینویسد: «درباره او باید با احتیاط عمل کرد؛ او میتواند همهچیز را ببلعد و نابود کند». نوشتن «دام» سیری تکوینی طی کرده و در طول چند سال صحنهها و تصویرهایش چند برابر شده و عنوانهایش هم چندبار تغییر کرده تا سرانجام شکل نهایی نمایشنامه را به خود گرفته است. نمایشنامهای «بیشکل» که از هر طرفی کشیده شده و پیش رفته است.
«دام» با قطعه شعر بلندی شروع میشود که اگرچه تمثیلی و پررمزوراز است، اما قرار است دری باشد برای ورود به جهان نمایش. شعری تکهتکه و نامنسجم که انگار تصویر دقیقی است از ذهنیتی که آن را نوشته. تکهتکهبودن شعر و قطعشدن مدامش برآمده از ذهنیتی است که در آستانه مرگ قرار دارد، ذهنیتی آشفته که مدام از چیزی به چیز دیگر پرش میکند و گذشتهاش را به یاد میآورد و میداند که کمی بعد برای همیشه خاموش خواهد شد...
|
|