(دوازده قصه از زندگی (امام جعفرصادق (ع))

نویسنده : مسلم ناصری

این کتاب با نثری ساده و روان و با بهره گیری از منابعی معتبر به روایت 12 قصه ی آموزنده و تاثیرگذار از زندگی امام جعفرصادق علیه السلام می پردازد، داستان هایی حقیقی که گوشه ای از کرامات، اخلاق و منش این امام بزرگوار را نمایان می سازد.

گزیده ای از کتاب :

از خانه های بلند و زیبای مدینه گذشته و به کوچه های تنگ و تاریک رسیده بودیم. اینجا خیلی باران باریده بود. من خیس خیس شده بودم. صدای ناله ای از خانه ای می آمد. خانه ها کوچک بودند و دیوارهایشان رو به ویرانی بود. امام لحظه ای ایستاد. تا سایبان بنی ساعده راه زیادی نمانده بود. اما خودش را کشید کنار دیوار تا من بیشتر خیس نشوم. سیاهی هم خودش را به سایه کشاند. احساس می کردم قصد جان امام را دارد. به زیر آخرین گذر رسیدیم. جای خطرناکی بود باید هرطور شده به امام می فهماندم. خود را توی دستانش جا به جا کردم. ناگهان رها شدم روی زمین. سرم باز شد و گرده های نان غلتید به اطراف. چه خطایی! اگر کف کوچه می بود، همه نانها گلی می شد.