نویسنده : زهرا اسدی

داستاني است از تجربيات زندگي يك دختر كه در عين حال درسي بزرگ براي همه دختران و زنان سرزمينمان است. واقعيت نهفته در دل اين رمان بر جذابيت آن مي افزايد و خواننده را با شوق و ذوق به دانستن ادامه‌ي ماجرا علاقه مند مي‌سازد. قصه از آغازين روز هفده سالگي مينا قهرمان داستان آغاز مي شود. چند روزي مانده به آغاز سال نو، اهالي خانه مشغول خانه تكاني هستند،‌ از قرار معلوم خبرهايي در پيش است و شايد به زودي اين خانه ميزبان سور و سات عروسي باشد.

گزیده ای از کتاب :

عاقبت آن لحظه رسيد. لحظه اي كه با در دست گرفتن گواهي قبولي طعم شيرين پيروزي و شوري اشك شوق را همزمان مزه مزه كردم. در ميان بچه هايي كه اطرافم بودند بعضي ها صميمانه مرا در بغل مي گرفتند و موفقيتم را تبريك مي گفتند. در بين آنها، صراف دوست چند ساله ام خوشحاليش را بيشتر از ديگران نشان مي داد. او همان طور كه دستش را به دور گردنم حلقه كرده بود، مرا به سمت خود كشيد و كنار گوشم آهسته گفت: مينا، آقاي آرام توي اتاق بايگاني منتظرته، گفت بري اونجا باهات كار داره.