نویسنده : حمزه سردادور

مرحوم سردادور از پاورقی نویسان قدیمی ایران است و از آنجا که در داستان نویسی بسیار ماهر بود موفق به نوشتن رمان های تاریخی متعددی از جمله: بانوی سربدار، از صید ماهی تا پادشاهی، مه لقا و … شد. رمان پیش رو به دوره قاجار برمی گردد و درباره ی دختری زیبا و با کمالات به نام افسانه می باشد، افسانه از دختران محمدشاه است که در هنگام تولد با دسیسه ها و نقشه های دایی اش با پسر سید باقر جابجا می شود…حال آن پسر کیست و چه آینده ای در انتظار او و افسانه است؟!

گزیده ای از کتاب :

ملک جهان هنگام وضع حمل، با این که دردهای شدیدی می کشید، تمام هوش و حواسش متوجه ماما بود تا ببیند بچه اش پسر است یا دختر. هنگامی که صدای یا محمد را شنید، لحظه ای از ته دل خوشحال شد ولی آن خوشحالی بیش از چندثانیه طول نکشید زیرا وقتی که منتظر جفت بود، حس کرد که ماما از جا برخاست و به اتاق کناری رفت و پس از مختصر درنگی برگشت. او از همان رفت و آمد ماما، به حقیقت پی برد ولی به روی خودش نیاورد.