|
نام محصول: آنسوی پرچین باغ 3 (آب و خاک)
غیرفعال
توضیحات محصول
نویسنده : طاهر جیناک
نویسنده در داستان خود که به شکل ویژه و خاص او روایت شده است به سراغ افراد گوناگونی می رود که خواننده به مرور درمی یابد تاثیر آن ها در روند داستان غیرقابل چشم پوشی است، او روایات گوناگون را هم چون قطعاتی از یک پازل اما به شکلی منقطع در اختیار مخاطب می گذارد تا به تدریج با کنار هم قرار دادن آن ها به عمق داستان و حقیقت شخصیت ها پی ببرد. خواننده با رمان جذاب آن سوی پرچین باغ شاهد داستانی منسجم است که گاه گاه با مفاهیم فلسفی در می آمیزد اما بر روند داستان لطمه ای وارد نمی سازد.
گزیده ای از کتاب :
او سرگشته این حوادث سعی داشت نوسانات ترازوی افکارش را با دلش تراز کند. نمی دانست چرا ولی حاضر بود بمیرد اما سر توحید بلایی نیاید، اگر اتفاقی برای او می افتاد، سرشکستگی اش را نمی توانست برتابد. آن پسر جوان به انسانیت، به باورهای مردم کوچه بازار اهمیت می داد و حاضر بود بدون آنکه حساب کتاب کند جانش را فدا نماید. نصرت آهنگر می گفت آن قدر با معرفت است که لوطی های قدیم باید پیش پایش لنگ بیاندازند. پهلوان اسد می گفت این بچه حرف دل آدم ها را نگفته می فهمد و او همه این ها را دیده بود و شنیده بود و دیگر نیاز به شهادت دیگران نداشت، هرچند که هنوز جنگیدنش را ندیده بود و تنها شنیده بود که سرعت دستانش زیاد است با این حال دلش نمی خواست در این باغ شاهد جنگیدنش باشد، چیزی که می خواست سلامتی او بود و اینکه بدون هیچ اتفاقی، هروقت خواست از آنجا برود.
سیدجلال هنوز گرم این اندیشه ها بود که پلک چشمانش را برهم گذاشت.
|
|